٢٠ آبان ١٣٩٦

نسخه #١

تک‌ نویسی ۲- عادل

مهدی نوید

موها مجعد و مشکی. چشم‌ها مشکی. بفهمی‌نفهمی سیاه‌سوخته. تقریباً هم‌قد من، اما ترکه‌یی‌تر. علاقه‌مندی‌هاش سه چیز بود؛ شعرهای گرگوری کورسو، فلسفه‌ی ژیل دلوز و علف. آن روزها با همین‌ها زندگی‌اش را می‌گذراند. در بانک کار می‌کرد و خانه‌یی محقر و اجاره‌یی داشت. حرف‌های ما حین کشیدن علف بود و بیش‌تر حول ترجمه‌اش از کورسو و مطالبی که درباره‌ی ادبیات ایران در روزنامه‌ها می‌نوشت. قرار بود برایش ناشری پیدا کنم تا ترجمه‌ی شعرها را جایی چاپ کند. هیچ‌وقت چاپ نشد.

عادل با دختری دانشجو که از شهرستان به تهران آمده بود ازدواج کرد. از همه‌ فاصله گرفت، حتا از روزنامه‌ها. شنیدم از تهران رفته و در بانکی خصوصی در شیراز مشغول به کار است. این شماره هم یکی از همان خانه‌های مجردی تهرانش است.

...