١٢ آذر ١٣٩٦

نسخه #١

نامه سوم

صالح نجفی

دراین نامه خیلی حرف ها می خواستم بزنم. اما نمی زنم. فقط ترجمه. حرف هایی که نزدم بماند برای نامه ی چهارم. سیمون وی می گوید برای درست نوشتن باید همانطور بنویسیم که وقتی ترجمه می کنیم می نویسیم...منظورش چیست؟ درست نمی دانم. در نامه ی چهارم تلاشم را خواهم کرد تا به منظورش پی ببرم...

ترجمه، حتی در مساعدترین اوضاع و احوال، فرایند مشقت باری ست، پر از لحظه هایی که ترجمه کردن به طرز اضطراب آور و آشکاری غیرممکن می نماید. مارسل پروست در کتاب «علیه سنت بوو»، اثری که رفته رفته تبدیل شد به «جست و جوی زمان ازدست رفته»، اعلام می کند، «کتاب های زیبا همیشه به زبانی نوشته می شود که نوعی زبان خارجی ست». بی گمان، منظور پروست به زبان های واقعا خارجی نبود، به پدیده ی نادر و استثناییِ کتاب های زیبایی هم اشاره نمی کرد که بعضی نویسنده ها به زبای به غیر از زبان مادری شان نوشته اند (می توان به دو تا از زیباترین رمان های نسل بعد از پروست اشاره کرد که هردو با الهام از پروست نوشته شد: «لولیتا»ی ناباکف و «نام ناپذیر» بکت). زبان خارجی مورد نظر پروست زبانی بود که فرایند ابداع شدن را از سر می گذراند، زبانی در دست ساخت—زبان خارجی یی که زبان خود هر هنرمند بزرگ است. پروست خودش این خارجی بودن را به هنگام ترجمه ی «کتاب آسمانیِ آمیان» و «کنجد و زنبق ها»ی جان راسکین به زبان فرانسه تجربه کرد. پروست به شدت حس می کرد کاری غریب و نامتعارف درپیش گرفته و به شدت تردید داشت که آیا تسلط لازم را بر زبان برای انجام این کار دارد. این تردید به قدری در ضمیرش قوت گرفت که یک بار اظهار داشت، «ادعا نمی کنم زبان انگلیسی می دانم. ادعا می کنم راسکین را می شناسم» [http://bostonreview.net/books-ideas/leland-de-la-durantaye-style-over-substance-translating-proust]

تاثیر ادبیات را بر زبان می توان روشن تر دید: همانطورکه پروست می گوید، ادبیات قسمی زبان خارجی در درون زبان ایجاد می کند، زبانی که نه زبانی دیگر است و نه گویشی ازنوکشف شده بلکه «دیگر-شدنِ» زبات است، یکجور «مینورشدنِ» این زبان ماژور است، هذیان یا سرسامی زبانی ست که زبان را می رباید و با خود می برد، وِردی جادویی که از چنگ نظام مسلط می گریزد. قهرمان شنا در داستان کوتاهی از کافکا می گوید، من به زبان شما حرف می زنم، اما یک کلمه از حرف های شما را نمی فهمم. آفریدن نحو یا سبک—این یعنی صیرورت زبان. آفریدن واژه های جدید یا واژه سازی سوای جلوه های نحوی که بستر رشد و بالیدن شان شود ارزشی ندارد. بدین سان ادبیات دو جنبه پیش روی مان می گذارد: ازطریق آفریدن نحو، ادبیات نه تنها زبان مادری را تجزیه یا تخریب می کند بلکه درعین حال زبانی جدید در درون زبان ابداع می کند. «یگانه راه دفاع از زبان حمله کردن به آن است». «هر نویسنده مکلف است زبان خودش را خلق کند». به نظر می رسد زبان اسیر هذیان شده ست، به نظر می رسد روان زبان آشفته شده ست، هذیانی که زبان را وادار می کند از شیارهای معمول ش خارج شود. [ژیل دلوز، ادبیات و زندگی، ترجمه ی دنیل دابلیو اسمیت و مایکل اِی گریکو (نشر ورسو، ۱۹۹۸) ص.۵]

+افزودن به مجموعه
 ایجاد پی دی اف
...