٥ فروردین ١٣٨٨

نسخه #١

تحریف‌های بیرحمانه: بازگشت مترجم‌های مفسر

زرینکا شتاولیاک

در این شکی نیست که مترجم ها (کتبی و شفاهی) در گردآوری ودرک شهادت ها و نقل قول ها نقشی حیاتی ایفا می کنند وترجمه، به معنای واقعی کلمه،اساس کارانتقال شان را تشکیل می دهد.در شرایط امروزه دنیا ودر حالیکه وقوع جنگ ها بلافاصله از طریق رسانه های مختلف به اطلاع مردم می رسد،گفتمانی که به این رسانه ها مشروعیت وحقانیت می بخشد،به ترجمه بستگی دارد. نقش ترجمه،هم دردیپلماسی وهم درهدایت (استدلالی)جنگ، حیاتی است.ولی فقط در سال های اخیراست که مترجم وسهم و عملکرد ترجمه(کتبی و شفاهی) مورد توجه انتقادی قرار گرفته اند؛مدتها، مترجمان چهره هایی محجور به حساب می آمدند ودر انتقال اطلاعات و شهادت ها کانال هایی خنثی و بی طرف محسوب می شدند.

این موردی است که در" شهادت،بحران هایی درادبیات،روانشناسی وتاریخ"،کتابی مهم در باره گواهی وشهادت،مورد بررسی قرار گرفته.شوشانا فلمن در بحث خود در باره " شوآ"، فیلم کلود لانزمن در باره هولوکاست،حضور مترجم رادر فرایند شهادت هابه عنوان عاملی ضروری و مهم، به اثبات رساند. حضور مترجم لازم است چون زبانی غیر قابل درک(لهستانی) را برای کلودلانزمن ،که با شاهدان هولوکاست گفتگو کرده، قابل درک گردانده است. ضرورت ترجمه زبانی،ودر این مورد خاص، وقفه ذاتی ترجمه متوالی،نشان می دهد که شهادت به ترجمه نیاز دارد؛یعنی شهادت در شکل اصلی، همزمان با بیان شدن، قابل فهم نبوده ونیاز داشته معنا پیدا کند. شهادت به یک ترجمه مضاعف نیاز دارد:یکی زبانی،چون زبانش خارجی است،ودیگری تأویلی،چون به خودی خود و بدون "ترجمه"ی بیشتر قابل فهم نیست.این "ترجمه"دوم توسط گفتگو کننده،مورخ، وتماشاگر انجام می گیرد.بدین گونه،ترجمه ،جزء جدایی ناپذیر فیلم است،چون به منزله نمادی ازتعبیر،انتقال وکمک به درک واقعه تاریخی، کارکرد پیدا کرده است. عمل ترجمه زبانی، نمایانگر فرایند انتقالی "شهادت گرانه" است(ترجمه زبانی،نمادی از تعبیر تاریخی شهادت است) و اجرای زبانی مترجم به نمادی نظری تبدیل می شود که به نوعی، "ترجمه" رابه معنایی تبدیل می کند که بر اساس آن گفتگو کننده و تماشاگر اجرا می کنند. در همان حال، نقش مترجم زبانی به کسی تقلیل می یابد که عملأ معنای شهادت ها را در اختیار دارد ولی امکان ارایه ترجمه تاریخی از وی سلب شده،چون مترجم ها تلویحأ به عنوان کانال های بی طرف اطلاعاتی شناخته شده اند و نه شارح ومفسرشان. در واقع، فلمن هر گونه ردپایی از موضع مفسرانه مترجم را" تحریف"تلقی می کند. ولی استدلال من این است که این " تحریف"،گواهی است منحصر به فرد ودر عین حال غیر قابل تشخیص از مترجمی که خواهی نخواهی درفرایند شهادت و تفسیرشرکت می کند وچون نقشی ضروری واساسی درترجمه شهادت ها دارد،این خود عمل تفسیر است که باید مورد بررسی قرار گیرد. من نقش مترجم رادرشرایط تجربی" ترجمه در زمان جنگ" مورد توجه قرار می دهم،که امکان دارد ما را وادارد رابطه ترجمه وشهادت دادن را مورد بازنگری قراردهیم. برای آن که بتوانم روش هایی را نشان دهم که شهادت مترجم به "تحریف" منجر می شود، مورد مترجم های اهل کرواسی را پیشنهاد می کنم که درجبهه وخارج ازآن فعالیت می کردند.جنگ 1991- 1992 در کرواسی به خاطراختلافات مرزی بین کروات ها وصربها پس از فرو پاشی وتقسیم یوگسلاوی پیش آمد.از جنگ جهانی دوم به این سو، این نخستین درگیری نظامی عمده در خاک اروپا محسوب می شد وبه همین خاطربلافاصله توجه جامعه اروپا را به سوی خود جلب کردواقدام عاجل قدرت های متحد غربی را طلبید. در زمان درگیری ،جامعه اروپا نه به اعضایش افزوده ونه نامش را به اتحادیه اروپا تغییر داده بود.جامعه اروپا از دوازده کشور تشکیل می شد: آلمان،فرانسه،بریتانیا،اسپانیا،پرتقال،هلند،بلژیک،ایرلند،ایتالیا،یونان،دانمارک،لوگزامبورگ .

ولی جامعه اروپا قادر به دخالت نبود؛ زیرا تا وقتی مرزهای کرواسی از لحاظ بین المللی به رسمیت شناخته نمی شد،قوانین بین المللی تنها می توانست تهاجم نظامی کرواسی را یک تصفیه حساب داخلی، یا جنگی داخلی تلقی کند ونه جنگی بین دو کشورمستقل. قبل از صادر کردن حکم، جامعه اروپا ضمنأ می خواست متجاوز واقعی این درگیری مشخص گردد. بنابراین "هیأت کنترل جامعه اروپا" را تشکیل دادند.وظیفه وهدف هیأت،این بود که یک جامعه بین المللی سیاسی-نظامی بزرگتررا در جریان رویدادهای جنگی در کرواسی قراردهد و برای رسیدن به یک آتش بس ونظارت بررعایت حقوق اقلیت به توافقی دست یابد.هیأت کنترل جامعه اروپا،برای آن که بتواند روند درگیری را پی گیری کندواطلاعات لازم را برای تکمیل وظیفه خود جمع آوری نماید،شواهدی را ازافراد در گیرازهر دو طرف متخاصم،چه کروات وچه صرب وچه نظامی وچه غیر نظامی وچه آنها که مستقیم در جنگ شرکت داشتندوچه آنها که دور از جبهه بودند، گرد آوردند؛مترجم های کروات شهادت های شفاهی شاهدین را به انگلیسی،زبان میانجی هیأت، ترجمه می کردند. بدون کمک مترجم ها امکان انتقال این شهادت ها وجود نداشت وبدین گونه ساختار سه ضلعی ترجمه شکل گرفت:گفتگو کننده(مأمور کنترل جامعه اروپا)،شاهد(کروات یا صرب)و مترجم(یک تبعه کروات).

این بخش ازمقاله براساس بیست وپنج گفتگوی ایوان ماگدالنیکف،روانشناس اجتماعی کروات با مترجم های کروات،(که از دل بررسی های منتشر نشده اش درپاییز سال1993 استخراج گردیده،)نوشته شده است.ده تن از مترجم ها مؤنث اند و19-50ساله وپانزده تن دیگر مذکرو18-41ساله. علاوه بر گزارش هایی که مصاحبه شونده های ماگدالنیکف( که برخی شان همکاران سابقم هستند) ارایه داده اند،در تحلیل ذیل از تجربه شخصی خود نیز به عنوان مترجمی که در همان شرایط کار کرده، استفاده کرده ام.

نخستین پرسشی که بایدمطرح شود این است که:چرا قبول می کنی جنگی را ترجمه کنی؟ پس از دعوت هیأت کنترل جامعه اروپا از کروات ها برای معرفی داوطلبان این کار،مترجم ها این وظیفه را پذیرفتند.آنها دقیقأ به این خاطر داوطب شدند که خودشان ازلحاظ سیاسی در این کشمکش درگیر بودند. از سر"میهن پرستی" داوطب می شوند،چون می خواهند با استفاده از مهارت های ترجمه شان،"کاری کنند"،"کمک کنند". مترجم ها ضمنأ به این خاطرداوطلب می شوند که می خواهند یک شاهد باشند"که خودم ببینم درجبهه ها واقعأ چه اتفاقی می افتد." از آن مهم تر، آن هابه این خاطر این کار را قبول می کنند که شهادت دهند؛تمایلی که فقط در شرایطی غیر از زمان ترجمه به آن اعتراف می کنند:

" یک مترجم نمی تواند ونباید صرفأ یک" ناقل" باشد؛هر کسی به گفتگوهای غیر رسمی نیاز دارد."

"گذشته از کارکرد رسمی،سعی می کنم نقش نماینده غیر رسمی جمهوری کرواسی را بازی نمایم؛من شرایط این قسمت از دنیا را برای کنترل کننده ها توضیح می دهم."

واکنش میهن پرستانه مترجم های داوطلب ،نخستین شرط امکان ترجمه ،یعنی حضور فیزیکی شان را،بر آورده می کند. اماخود ساختار ترجمه،به آنها اجازه نمی دهد آن میهن پرست ومتعهدوشاهدانی باشند که می خواسته اند. یک شرط دیگرامکان ترجمه،که باتمایل به شهادت دادن جور درنمی آید باید قبل از آن که ساختار ترجمه بتواند شهادت را انتقال دهد،برآورده گردد.دراین چهارچوب،مترجم ها کارکرد مجرای بیانی راپیدامی کنند که خودازورود به آن محروم اند. از طریق مترجم،گفتگوکننده و شاهد، خطاب قرارمی دهند و به نوبه خود موردخطاب قرار می گیرند: آنها به "هم صحبت" تبدیل می شوند.مترجم ها به عنوان طرف سوم، بیرون از بیان قرار می گیرند؛آنها واسطه هایی محسوب می شوند که از طریق آنها بیان انجام می گیرد. بی طرفی زبانی مترجم، حتی در مواردی که حس می کند به وی توهین یا حمله شده، درانتقال شهادت شاهد ضرورت دارد:

"همه ی حرف ها(توهین ها) یش را با آرامش ترجمه کردم." "یکی از فرستاده های جامعه اروپا(مونیتورها) راجع به سیاست های کرواسی، حرف های بدی می زد.من در بحث شرکت نکردم."

با" آرامش" ترجمه کردن نشان میدهد که مترجم حواسش را متمرکز کرده تا نوعی رابطه را با زبان حفظ کند.از سوی دیگر،"شرکت نکردن در بحث" نمایانگر تلاش آنها درجدا نگه داشتن کارکرد زبان،از تمایل گواهی دادن شان است.مترجم حرف های شاهد را بی هیچ حرکتی که ارزیابی یا تفسیری از آن به مشام برسد، در ترجمه اش،انتقال می دهد.آنها این بی طرفی ساختاری را پای حرفه ای گری و مسؤ لیت شناسی مترجم می گذارند:

"من جزویی از گروهم."

"همه اینها بخشی از کار است."

"ترجمه، کاری پرمسؤلیت است."

"سعی می کنم حرفه ای و بی طرف باقی بمانم. با آن که داوطلبم،

ولی در عین حال حرفه ای ام."

به خاطر آن که" حرفه ای" اند،لااقل موقع ترجمه ،باید خودرا فراموش کنند. خب، به دلیل تمایل به شرکت در کل فرایند، ترجمه برای یک نفر دیگر،در اصل بنابود راهی باشد برای شهادت دادن،روشی باشد برای نفوذ درساختار گواهی دادن.ولی نیازبه بی طرفی حرفه ای، شهادت مترجم را به دست فراموشی می سپارد. به عبارت دیگر،مترجمی که ترجمه را به خاطر شهادت دادن قبول کرده،از خود امکان شهادت دادن محروم می شود.دو حالتی که ترجمه را در میدان جنگ و خارج از آن امکان پذیر می کندوبه تمایل شهادت دادن و بی طرفی زبانی تحقق می بخشد،با یکدیگر تضاد پیدا می کنند.موقعیت مترجم وشاهدنیزمتقابلأ،منحصربه فرداست.وبدین گونه،به این موقعیت متناقض مترجم شهادت ها می رسیم: با آن که خودشان را"جزیی از گروه" تلقی می کنند،ولی نادیده گرفته شده واز ان کنار گذاشته می شوند.

ناممکنی ساختاری صحبت در چهارچوب ترجمه،ونیز لزوم متقاعدکردن درهمان چهار چوب،روی هم جمع می شوند و یک درگیری درونی در مترجم به وجود می آورند.درگیری مرزی واقعی که هر روز برای جامعه بین المللی ترجمه می کنند،در خود آن ها یک درگیری درونی شدیدبه وجودمی آورد:در تنگنای وفاداری سیاسی به کشورشان وبی طرفی حرفه ای، یا به عبارت دیگر،بین ترجمه وشهادت دادن، گیرمی کنند. نزدیکی به میدان جنگ وخطرناکی موقعیت وناظربودن بروقایعی که ازلحاظ روانی چالش برانگیزاند،تنش را بالا می برد:

"شش اتوبوس پناهنده ها(ی کروات)سررسیدند وآنها(صربها) به طرفشان تیراندازی کردند،موقعیت بسیار پر تنشی بودو من به اتفاق مونیتورها در جوی آبی پنهان شده بودیم."

"در چند مورد مختلف،درجریان بیرون کشیدن اجساد(ازچاه،از مزرعه ذرت)ومبادله اجساد حضور داشتم وتشریفات تعیین هویت را ترجمه کردم.نگاه کردن به اجسادی که ازچاه بیرون کشیده می شدند،وحشتناک بود."

وقتی سخن گویان به زبان مقصد درست به راه وچاه آن زبان آشنا نیستند،مترجم ها نیز بیشتر به محک گذاشته می شوند:"دشوارترین موقعیت وقتی است که مونیتورها، انگلیسی الکنی حرف می زنندوبعد به خاطر آنچه نفهمیده اند، مرا ملامت می کنند."

"در بین مونیتورها کسانی هستند که برای این کارمناسب نبوده اند،کنترل ضعیفی بر زبان دارندوبا تکنیک های ترجمه نیز آشنا نیستند."

نتیجه چنین فشارهایی بر مترجم، به ناکامی در یک ترجمه حرفه ای و بی طرف، ودر نهایت به "تحریف"منجر می شود. یکی از مترجم هارا به این خاطر بیکار کردند که "بیشتر تفسیر می کردم؛البته بهشان توضیح هم می دادم که چه اتفاقی در آنجا دارد می افتد."

یکی دیگر ازمترجم ها اعتراف می کند:" گفتگو با مونیتورها،بحث راجع به اوضاع جاری،توضیح شرایط ما( در کرواسی)...،این دیگر اسمش چیزی است خیلی بیشتر از ترجمه."

"گاهی این نیاز وجود دارد که فرد به زبان خودش،بدون ترجمه حرف بزند."

در همان حالی که مترجم در مرزهای فیزیکی جبهه جنگ ایستاده،ساختار بیان که در چهارچوبش ترجمه انجام می گیرد،از هم فرو می پاشد.مترجم ها به سوژه هایی تبدیل می شوند که برای خودشان حرف می زنندو دیگرصرفأ "واسطه هایی"بدون پیشینه نیستند.آنها به شاهدان تفسیرهای خودوشکست شان درمترجم( صرف) بودن تبدیل می شوند.بدین ترتیب مترجم در نقشش به عنوان شاهد،در برگردان وفادارانه شهادت یک شاهد واقعی وامی ماند. مترجم ها مسیر کلام را تغییر می دهندو خود را مخاطب فرض می کنندو به جای شاهد اصلی جواب می دهند ولی در عوض شهادت درباب جنگ ،یعنی آنگونه که بدوامرامید ش را داشته اند، در باب وظیفه خودوناتوانی شان به عنوان مترجم و نیزنسبت به نارسایی های زبان است که شهادت می دهند.

اختلال مترجم ها، بی شک باعث لطمه ای می شود که به شاهد هاو شهادتشان وارد می آید. ولی دقیقأ به خاطر آن که این نا کامی در ترجمه می تواند هر لحظه ساختار شهادت را به هم بریزد وبدین ترتیب،تزلزل موضع حرفه ای ،بی طرفی و"خود-حذفی" مترجم ها را به رخ شاهدو مورخ ومصاحبه گروتماشاگر بکشاند است که معتقدم (این اختلال وناکامی) باید پای یک شهادت گذاشته شود.در آن لحظه،مترجم ها در این زمینه شهادت می دهند که در چهارچوب ترجمه، موضع شهادت گرانه ای ندارند.از سوی دیگر،درگیری درونی شان که با خود-حذفی مهار شده،به خاطر همان ناکامی در ترجمه"بی طرفانه"،آشکار می شود وجواب می طلبد.مترجم ها به این امر شهادت می دهند که موقع ترجمه هرگزنمی توانند ازلحاظ سیاسی گواهی دهند.ناکامی شان ضمنأ فاش می سازد که در چهار چوب ترجمه، از لحاظ ساختاری هم نمی تواننداز خود شاهد بیاورند.به عنوان مترجم شهادت دادن، فقط در خارج از این ساختار می تواند اتفاق بیفتد،یعنی زمانی که ترجمه متوقف می شودودیگرمترجمی وجود ندارد.

وظیفه مترجمی،یک "خود- حذفی" شدیددرموقع ترجمه می طلبد.آنچه حذف می شود،شهادت مترجم است.ولی به علاوه،مترجم ها،شهادت شاهدان رانیزموقع ترجمه حذف می کنند.

ساختار ترجمهًٌ بی وقفه به گونه ای است که برای "دریافت" جریان مداوم شهادت ها،مترجم باید گوش کند،ترجمه ای را ارایه دهدوسپس آنچه را تازه ترجمه کرده از ذهن پاک کند واین حرکت - دریافت،ارایه،فراموش کردن-را دوباره ودوباره تکرار نماید. ترجمه یک فرایند فراموشی است و نه به خاطر سپاری_فراموش کردن خویش و فراموش کردن آنچه تازه شنیده شده است. برای مترجم،واقعه شهادت دادن،واقعه ای غیرقابل بازشناسی است. شگفت آن که،انتقال یک شهادت،که ترجمه شده تا دقیقأ به یاد بماند،به واسطه یک فراموشی اتفاق می افتد. ترجمه یک حذف دیگر هم می طلبد: حذف خود ترجمه. خود-حذفی مترجم ها،به خود-حذفی ترجمه عینیت می بخشد. درحالی که مترجم ها خودرا حذف نموده وحضور فیزیکی خویش را" محو" می کنند،به همان ترتیب نیزترجمه خودرا از شهادتی که ترجمه می دهد،حذف می نماید.هدف ترجمه که ازاختلافی بین زبانی سرچشمه می گیرد،واداشتن ما به فراموش کردن این اختلاف وتظاهر به بی نیازی به ترجمه است.

بنابراین ناکامی در"خود-حذفی"در ترجمه،نمایانگر چیست؟ناکامی در ترجمه،قبل از هر چیز،حذفی رابه رخ می کشد که ساختار شهادت می طلبد. به یادمان می آورد که شهادت شاهد ،به طور "عادی" از طریق حذف مترجم وخود ترجمه منتقل شده است.مترجم ها با ناکامی شان به اختلاف میان زبانی که علت وانگیزه ترجمه است و به حذفی که می طلبد وبه نا ممکن بودن عرضه ترجمه ای روان و جامع، شهادت می دهند.ناکامی شان نشان می دهد که چیزی دراین میان تن به ترجمه نمی دهد،که شهادت همیشه مقداری خارج از دسترس باقی می ماند.ناکامی مترجم ها ،غیر قابل ترجمه وغیرقابل دسترس بودن را نشان می دهد.در مورد یک جنگ،ناکامی ترجمه،غیر قابل ترجمه بودن درگیری نظامی وتاریخچه اش رامی رساند. به ما می گوید که رسوایی یک جنگ غیر قابل قبول است وبا ترجمه ی صرف، قابل درک نمی شود.این ناکامی،علاوه بر آن که تآییدی است بر وجود درگیری،اختلال شدیدش نیز خود رسوایی جنگ را تکرار می کند. به یادمان می آورد که خشونت وشوک واقعه ای چون جنگ بدون "شوک"وارد کردن به خود ساختار انتقال و بخصوص به ادعای بی طرفی اش،نمی تواند ترجمه/پردازش شود. جنگ، یکی از آن سندهای تاریخی است که پیچیدگی ودوراز فهم بودن وغیر قابل ترجمه بودنش را نمی توان با معیار های خودش درک کرد.در عوض،جنگ در لحظا ت ناکامی وتوصیف واقعی تنش و خشونت در ترجمه است که به باز شناسی خود راه می دهد.به علاوه،ناکامی مترجم نشان می دهد که جنگ تنها با ترجمه و واسطه قابل درک است؛مقوله ای که از طرف دیگر، با "خود-حذفی" و بی طرفی مترجم،به دست فراموشی سپرده می شود. در نهایت،ناکامی، نمایانگر این واقعیت است که ترجمه یک درگیری نظامی نمی تواند بی طرف باقی بماندویک مترجم نیز به همان ترتیب، نمی تواند محجور درحواشی یک درگیری باقی بماند. ناکامی گاه وبی گاه یک مترجم در "خود-حذف"کردن،نباید صرفأ پای"تحریف"ناشی از سرسپردگی ملی وقومی گذاشته ومردود شمرده شود. ناکامی مترجم ها،نیازشان به شهادت دادن،جزیی از روایت تاریخی است که ترجمه می کنند. به عبارت دیگر،موضع گیری مترجم،همیشه پیشاپیش، جزیی از انتقال جنگ است. با بازنشناختن این "تحریف" به منزله جزء لاینفک فرایند ترجمه ،احتمالأ خود جنگ ورسوایی هایش را لا پوشانی کرده ایم.

قید وبند مترجم ها دو تاست:از یک سو،وجودشان در فرایند شهادت ضروری است واز سوی دیگرهمزمان،بی طرفی مجبورشان می کند در حواشی فرایندی بمانند که خود میسرش ساخته اند. ولی ناکامی شان به چیزی تبدیل می شود که دیگر اسمش ناکامی نیست: شاهدی می شود بر نقش شان به عنوان مترجم،که به گونه ای حذف و فراموش،یا به منزله "تحریف" محکوم ومردود دانسته می شود. تحریف مترجم چیزی را می گوید که موقع ترجمه شهادت ها نمی تواند گفته شود؛شهادتی است که فقط خارج اززمان شهادت،بیرون از چهار چوب ارجاعی اش،زمانی که ترجمه متوقف می شود، می تواند اتفاق بیفتد.دخالت آنها در فرایند شهادت،جریان سیال تاریخ-تاریخ به عنوان شهادت وتاریخ به منزله ترجمه- را از هم می گسلد ودرگیری های درونی اش را به یادمان می آورد که نمی تواند ازسر راه برداشته شودوخاطر نشان می کند که ترجمه هر چه قدر هم روان،جنگ ها همیشه با واسطه پیش برده شده اند.

امیدوارم در این تحلیل کوتاه درمورد مترجم های زمان جنگ نشان داده باشم که همیشه این وساطت مترجم ها است که ترجمه را مختل می کند و بدین ترتیب نشان می دهد که ترجمه نه در بیرون ازکارکرد تاریخی خود قرار گرفته و نه خارج از روایت تاریخی کردن اش، ودر واقع، با آن تبانی دارد. بدین گونه است که درحقیقت،با باز- وارد کردن مترجم ها،جایگاه و"تحریف"شان درفرایند انتقال تاریخی، ونیز،در نظریه های شهادت ونظریه های ترجمه است که درک و دانش ما از تاریخ تغییر می کند.

+افزودن به مجموعه
 ایجاد پی دی اف
موارد مشابه:

برچسب‌ها

ترجمه

...