ردیف میزهای چوبی و بر روی هر میز کاسهای لعابی مالامال از آب. دکتر ایگناتس زملوایس، با لباس رسمی، کت و فراک، و پیرهن سفید، مقابل ما ایستاده است. رفتارش طبیعی و متشخص است.
زملوایس خانمها، آقایان، سروران بزرگوار، به آخرین و مهمترین سخنرانی علمی من خوش آمدید. شما در این جلسه با حقیقتی شگرف و عمیق روبهرو خواهید شد، حقیقتی بسیار حقیقی، سیال، سمج، سرکش، گریزپا و بسیار ناگزیر، ناگزیر چراکه ما هر دو از هم گریزی نداریم: من و حقیقت؛ و نداشتهایم و نداریم هیچ گزیری از هم، من و حقیقت، در هجده سالِ مدام. ... (به ساعت زنجیردار آویخته از جیبش نگاه میکند.) درست از همین زمان، بله، از همین زمان، خانمها، آقایان، سروران بزرگوار، تمام لحظات ثبت خواهند شد و شرافتمندانه به تاریخ خواهند پیوست. چون تمامی لحظههای رویارویی با حقیقت شریفند. نام تکتک شما در تاریخ خواهد بود، تکتک شما خانمها، آقایان. چون شما شاهدان پردهبرداری از حقیقت خواهید بود و نیست، جز این نیست که شاهدان صادق حقیقت به قدر کاشفان حقیقت ماندگارند. به همین دلیل، اجازه بدید پیشاپیش به همۀ شما و به همۀ حضورتون در پیشگاه حقیقت تبریک بگم، تبریکی گرم و عمیق، از عمق جان!