چندی پیش توضیح مشابهی را پشت جلدِ DVDای دیدم که در شانگهای خریداری شده. این نخستین برخورد من با زبانی به نام Spamsoc بود. زبانی که بیشتر به انگلیسی شباهت دارد ولی از آن خیلی جالبتر است.
Spamsoc عبارت است از ترجمۀ تحریف شدۀ خلاصه داستانها، فهرست اسامی بازیگرها و عوامل، ترک دعویهای (حقوقی)، فهرست ضمیمهها و سایر بخشها و اجزاء روی جلد DVDها که در چین تولید شدهاند. تولید Spamsoc از منطقهای گوناگونی پیروی میکند: بعضی متنها کاملاً شبیه به انگلیسی ساخته میشوند؛ برخی خیلی ساده، پیدرنگ عجیب و غریب فیلمهای اکشن راطوری ترجمه میکنند تا با اصول اخلاقی کنفوسیوسی- سوسیالیستی یا حساسیتهای تاریخی- ماتریالیستی جور دربیایند و بعضی دیگر مطالب سایت Wikipedia را کپی میکنند و یا خیلی ساده از Babelfish استفاده مینمایند تا شرح و توصیف پشت جلد DVD خود را سرهم کنند. زبانهای مشابهی در بعضی از DVDهای مکزیکی و جنوب شرقی آسیا وجود دارد. هر کجا تکثیر و پخش قاچاق DVD وجود دارد، نوعی از Spamsoc نیز پدید میآید.
این نمونۀ تمام عیاری است از Spamsoc که روی جلد DVD هری پاتر چاپ شده است.
Spamsoc آشکارا، زبان الکنی است؛ زبانی Paste&Copy، که غالباً با ماشینهای ترجمۀ اینترنتی ساخته میشود ولی به عنوان زبانی الکن، ضمناً نشان از فشارها و تنشهای فراوانی دارد که بر آن وارد میشود. زبان Spamsoc مثل DVD معمولا قاچاقی که این گونه متنها رویشان چاپ میشوند، محدودیتهای قانونی را زیر پا میگذارد، ما را از حد و مرزهای آنچه میتواند گفته و رؤیت شود، آگاه میسازد. قرار است چه چیزی را ببینیم و چگونه آن را ببینیم؟ قرار است چطور صحبت کنیم و چه نوع طرز بیانی مجاز است و مقبول میافتد؟ چه کسی تصویرها، زبان و ترجمه را کنترل میکند و بر آن نظارت دارد؟ چه کسی صاحب تصویرها، واژهها و معنایشان است؟
همانگونه که تصویرگری روی جلد DVDها به تصرف درمیآید، برش داده میشود، دوباره سرهم و فوتوشاپ میشود، زبان نیز همان سرنوشت را پیدا میکند. همانطور که تصویرها ناغافل شخصیتهایی را ادغام میکنند که حتی در فیلم وجود ندارند (به تصویر روی جلد DVD گمشده در ترجمه توجه کنید) زبان نیز نوعی معناهای اضافی تولید میکند که در دل دستور زبان سنتی وجود ندارد.
Spamsoc در چهارچوب تنشهای گوناگون پدید آمده؛ همانطور که خواهیم دید، درگیری بر سر حقوق مؤلف، نیروی کار موقت و از لحاظ جنسیتی تفکیک شده، مفهومهای میراث فرهنگی و ارزشی و نیز لفاظیهای جنگ علیه تروریسم، به زبان پرشور مشتری جلبکن ِ خلاصه داستانها هجوم آوردند و همه چیز را زیر و رو کردند. زبان Spamsoc روی «کول» تصویرهای پنهانی و «قاپ» زده شده سفر میکند و از تقلاها و درگیرهای گرداگرد آنها سخن میگوید.
Spamsoc را معمولاً با نگرشی تحقیرآمیز، انگلیسی نازل و بیارزشی تلقی میکنند ولی این زبان از چیزی بیش از اینها خبر میدهد. بیشک، این زبان جدید که از انگلیسی ریشه گرفته، علامت نوعی نارسایی است که به عقبماندگی اشاره دارد و باید بر آن غلبه کرد؛ اما این نارسایی و عقبماندگی به ما برمیگردد و ربطی به مولفانش ندارد. این زبانی است که از آینده میآید و ما متأسفانه هنوز از درک کامل آن قاصریم؛ زبانی که هیچ نشده حاوی پیامهای بسیار مهمی دربارۀ تنشهای اجتماعی معاصر است. اگر نتوانیم آن را درک کنیم، در درک دنیای معاصر نیز ناتوان خواهیم بود.
Spamsoc منشوری است که اختلاف نظر در باب معنا، تملک و پخش و انتشار صدا، تصویر و زبان را بازتاب میدهد. این زبان نمایانگر سلسله مراتبی است که توسط «تسونامی انگلیسی» در دل سیل خروشان روابط اجتماعی چین در تمامی ردهها پدید آمد. به گفته جان سولومون، نظریهپرداز ترجمه، زبان انگلیسی بیش از پیش در شکلگیری اختلافهای اجتماعی و طبقاتی در داخل چین درگیر میشود.
سولومون ضمناً به این نکته اشاره میکند که: «سروشکل روزمرۀ زبان انگلیسی برای مردمانی بسیار پرجنب و جوش (مثل کارگران چینی) که در معرض شکل جدیدی از تقسیمبندی اجتماعی –که بخشی از آن به سلطۀ زبان انگلیسی در دنیا مربوط میشود- قرار گرفتهاند، ذاتاً دشوار است.» به همین جهت Spamsoc در دل سلسله مراتب طبقاتی مبتنی بر مهارت و خبرگی در زبان به وجود آمد. ولی این زبان، به علاوه، فرافکنیهای متعدد درونی، برونی، «غربیگری» و «چینیگری» را بازتاب میدهد؛ مقولهای که یک ایدئولوژی فرهنگی را که از طریق آن پایتخت، به رغم تضادهای شدید اجتماعی تسلط خود را حفظ کرده، تعیین و تبیین مینماید. در پس نقاب اصالت صنعت فرهنگ-تصویری، یک نظام تولیدی کاملا فراملی نهفته است.
1- گرفتن متقلبها
«این DVD فقط در کشوری ضوابط تجاری (را مراعات میکند) قابل فروش یا کرایه است. رد و بدل (کرایه)، قرض دادن، نمایش "شرمگاهی" و پخش غیرمجازش (ممنوع است) مقصر بر اساس قانون به شدت مجازات میشود و این لوح فشردۀ ویدئویی یا بخشی از آن اکیداً ممنوع میباشد.» (متن اصلی غلط است و اجباراً در ترجمه فارسی قدری مفهوم برگردانده شده است.)
پروانه پخش روی DVD ِ «در خط آتش»، ولفگانگ پترسن، 1993
آنچه بخصوص جلب توجه میکند زبان ترک دعویها بر روی DVDهای قاچاق دربارۀ حقوق مؤلف است. با زبان مخدوش و نامفهومی تهدید میکنند و زبان حقوقی را از شکل میاندازند. آنها تقلیدی از جملات حقوقی را با لحنی بسیار توهینآمیز یک کاسه میکنند و نتیجه را با معنا و یا انسجام متنیاش تاخت میزنند. خود ادبیات حقوقی تحریف، غصب و نامفهوم گردیده، تقلید و کپی و اسکن و Paste شده است.
در همان چهارچوب ترک دعویهای حقوقی، جلوههای بازشناسی ماشین اسکنر، با شیطنتی از سوی طراحان گرافیک، با هم تلاقی مینمایند. جابهجایی حروف، معناها را طوری تحریف کرده که حرفی را هم که میخواهند بزنند، نفی میکنند. «نمایش عمومی» شده است «نمایش شرمگاهی»، و «قانون» شده است «پائین».
ولی جالب بودن نسخه قاچاق ِ در خط آتش فقط به خاطر ترک دعوی حقوقی پشت جلدش نیست. در مورد این فیلم حتی محتوای DVD با اشارتش به تاریخچه اِعمال «حقوق مؤلف» به اوضاع و احوال Spamsoc ربط دارد.
ولی محتوای در خط آتش چیست؟
در این فیلم کلینت ایستوود در نقش مأموری مخفی ظاهر شده که نتوانسته از جان ِ جان اف.کندی محافظت نماید و حالا با خطری جدید از سوی قاتلی دیوانه روبروست. در یکی از صحنههای فلاشبک، تصاویر اریژینال قتل جان اف.کندی به صورت دیجیتالی با فیلمهای داستانی ِ قبلی ِ ایستوود درهم آمیخته شده تا اینطور وانمود شود که شخصیتاش در آن صحنه قتل حضور داشته است. فیلمهای آرشیوی و سینمایی با هم مخلوط شدهاند و در یکی از بخشهای مستند فیلم، شخصی به نام جک ولانتی وارد بازی میشود.
کات به واقعیت:
«به طور خیلی ناغافل، اتومبیل جلویی سرعتاش را از 8 مایل به 80 افزایش داد. در حالیکه دیوانهوار به سوی وحشتی نامعلوم میراندیم یا از آن میگریختیم، مثل بازی ورقی که به هم بریزد، کل مراسم به هم ریخت و شکل آشفتهای پیدا کرد.» (از خاطرات جک ولانتی)
در روز ترور جان اف.کندی، جک ولانتی در ششمین اتومبیل کاروان بدرقهکنندگان نشسته بود. او معاون لیندون ب.جانسون بود که چند ساعت بعد در هواپیمای رئیس جمهوری به نام رئیس جمهور بعدی آمریکا سوگند یاد کرد. به عنوان معاون لیندون ب.جانسون، ولانتی چنان سرسپرده بود که زمانی گفت: «اگر لیندون ب.جانسون بمب هیدروژنی هم منفجر کند، ولانتی اسماش را یک پروژه احیای شهری خواهد گذاشت.»
اما جک ولانتی چه ربطی به Spamsoc دارد؟
ولانتی به عنوان رئیس انجمن سینمای آمریکا بعدها به خاطر تلاشاش برای حفظ و مراقبت از حقوق مؤلفین هالیوودی در برابر ابداعات تکنولوژیک، شهرت پیدا کرد. فرمت (نوار ویدئویی) بتامکس سونی بخصوص، خطر مهمی به نظرش میرسید چون حالا کپی کردن فیلمها برای مصرفکنندههای معمولی امکانپذیر شده بود. معروف است که در سال 1982 به هیأتی از اعضای کنگره اعلام کرد: «به شما میگویم که ویدئو همان نسبتی را با تهیهکنندهها و سینماروهای آمریکایی دارد که آن آدمکش معروف بوستونی (که زنها را خفه میکرد) با زنهایی که در خانه تنها بودند.»
انقلاب دیجیتال بخصوص، الهامبخش ذهنیت ولانتی بود.
حالا تکثیر قاچاق DVD در رأس دستور جلسه قرار گرفته بود. یکی از کلیپهای YouTube او را در حال ادای یک جمله نشان میدهد: «تکثیر قاچاق... سرطانی است در شکم کسب و کار سینما.»
پس از حادثه یازده سپتامبر، لحن، تند و تیزتر هم شد. ولانتی و دیگران حتی این ادعا را پیش کشیدند که تکثیر قاچاق، هزینه تروریسم بینالمللی را تأمین میکند. «در پس لشکر هواپیمادزدان، بمبگذارهای انتحاری و تروریستهای مسلح، تعداد زیادی "آدم شرکتی"، سرمایهگذار و پیمانکارهای خردهپای کت و شلوارپوش، وجود دارند که خوب میدانند بهترین راه تأمین هزینه نبرد نهایی بین حق و باطل به واسطه سیستم سرمایهداری است. آنها کسب و کارهای ظاهراً مجازی را میگردانند و در "گردهماییهای تجاری" در فرانکفورت، آمستردام و نیویورک شرکت میکنند و با پولی که هزینۀ اسکان و تغذیه سلولهای تروریستی را تأمین مینماید، به "کارمندان" خیالیشان حقوق میپردازند. آنها تشکیلات ساخت و تولید کامپیوتر را میچرخانند و مغازههای نودلفروشی دارند، "لباسهای مارکدار" میفروشند و در بخشی از فروشگاههایشان CDهایی با قیمت نازل به فروش میرسانند. آنها سرمایهگذاری میکنند، مالیات میپردازند، به خیریهها کمک میکنند، و مثل بندبازهای سیرک از این معاملۀ بینالمللی به آن یکی میپرند. ولی در نهایت خیال ندارند خانهای بزرگتر بخرند یا فرزندانشان را به مدرسه "آیوی لیگ" بفرستند. آنها در واقع میخواهند هواپیمای جت یا عمارتی را منفجر کنند، طاعون و مصیبتی را بر سر مردم نازل نمایند و هزاران غیرنظامی بیگناه را بکشند.»
لفاظیهای جنگ علیه تروریسم، به عنوان محافظت از مالکیت خصوصی، کپی و Paste شده به هسته اصلی ایدئولوژی بورژوایی. مثالهایی نیز که مورد استفاده قرار میگیرند بسیار جالب و متنوعاند: گروه ضربت ضدتروریسم نیویورک گزارش داد یک باند قاچاق تی-شرت از سود حراجیشان استفاده کرد تا در سال 1993 به بمبگذارهای مرکز تجارت جهانی کمک مالی کند. در سال 1999 یکی از مقامات اتاق بازرگانی بینالمللی گزارش داد که ارتش جمهوریخواه ایرلند با فروش ویدئوهای قاچاق از جمله کپی شاه شیر هزینه عملیات خود را تأمین میکرده است.
ورسیون چینی DVD ِ «شیرشاه 2»
فشار شدید دولت آمریکا و انجمن سینمای آمریکا چند بار به جمعآوری گستردۀ بازار DVDهای چینی و دستگیری تنی چند از سوداگران مهم اینترنتی DVD منجر گردید. همین طور گمان میرود که جک ولانتی در بازداشت جان یوهانسن، نوجوانی نروژی، تأثیرونفوذ خود را مقادیری به کاربرده است. یوهانسن همان نوجوانی است که به برنا مه ریزی DeCSS کمک کرد - برنامهای که میتواند دیسکهای رمزبندی شده ویدئویی دیجیتالی (DVD) را بر روی کامپیوترهایی که بر اساس سیستم عملیاتی Linux کار میکنند، رمزگشایی نماید.
ولانتی در دفاع از این پروژه اعلام کرد: «دغدغۀ اصلی "انجمن سینمای آمریکا" این است که اطمینان یابد که فیلمهای آمریکایی آزادانه و بدون قید و بند در سراسر دنیا پخش میشوند.»
دوباره کات به بخش داستانی فیلم
پرسونای ولانتی، به عنوان یک مجری قانون ضدDVDهای قاچاق، به کمک شخصیت کلینت ایستوود در فیلم در خط آتش بازتاب یافته. پس از قتل جان اف.کندی، ایستوود به واحد ضدجعل و تقلب ادارۀ پلیس منتقل میشود. فیلم مستند کوتاهی تحت عنوان «گرفتن متقلبها و جعلکنندهها» در قسمت ضمیمهجات DVD در خط آتش منظور شده است. ولی در ورسیون قاچاقی فیلم که در شانگهای خریداری شده، از این فیلم مستند در قسمت ضمیمهجات، خبری نیست.
نمونۀ در خط آتش اوضاع و شرایط سیاسی تولید Spamsoc را نشان میدهد. Spamsoc در حوزۀ ژئوپولیتیک پرتنشی به وجود آمده که با مفهوم مالکیت خصوصی صدا و تصویر و تلاشهای متعدد و گوناگون برای به چالش طلبیدن این مفهوم مالکیت، تعریف و تبیین شده است. سیستم سرهمبندی کپی و Pasteای Spamsoc، تناقضهای این وضعیت را به نمایش میگذارد.
میانپرده: «سند شانگهای»
حقوق مؤلف قبلاً نیز در سند شانگهای، یکی از فیلمهای مستند معروف راجع به شانگهای، که در سال 1928 توسط ژاکوب بلیوخ، فیلمساز روس ساخته شده، بحثاش به میان آمده است. این فیلم که به عنوان اولین نمونه یک فیلم سیاسی/اجتماعی ِ موضعدار تاریخ سینما مورد ستایش قرار گرفته و در دنیا پخش شده، زندگیهای شیک و اعیانی مستعمرهچیهای غربی را در کنار وضعیت خشن و دشوار کار و زندگی مردم چین میگذارد. فیلم از مونتاژ موازی استفاده زیادی کرده تا تضاد شدید زندگی روزانه طبقههای مختلف را به روی پرده بکشد. ولی از آنجا که فیلم در غرب اروپا نیز پخش شده، توسط پخشکنندههای محلی دوباره تدوین و حتی به عنوان «تولید خودشان» جا زده شده است. در ورسیونهایی که دوباره تدوین شدهاند، حتی جای سازندههای اصلی فیلم را آدمهایی جدید گرفتهاند. در این یکی و سایر موارد مشابه، کارگردانهای اتحاد شوروی علیه این دستاندازی غیرمجاز اعتراض کردند. آنها این مسئله را پای دزدی "دارایی فکری"، به بورژواییترین معنای کلمهاش، گذاشتند. تعدادی از ورسیونهای این فیلم که توسط افراد متفاوت تدوین شده و کم و بیش حاوی پیامهای سیاسی متضاد است، عرضه و پخش شدند.
بدین ترتیب، سند شانگهای فقط دربارۀ یکی از جنبههای شانگهای مستعمره، سند و مدرک ارائه نمیدهد. فیلم ضمناً گواهی است از یکی از نخستین تقلاها و درگیریها در باب حقوق مالکیت صدا و تصویر.
2- ترجمه
در حالیکه مبارزه بر سر حقوق مؤلف یکی از موضوعات مهمی است که در چهارچوب Spamsoc مطرح میشود، ولی ضمناً شرایط نیروی کار موقت از لحاظ جنسیتی و تفکیک شده را نیز بازتاب میدهد.
این روی جلدِ DVD فیلم چرخش به چپ، چرخش به راست (هنگکنگ، 2003) ما را متوجه شرایطی میکند که Spamsoc در آن تولید میشود. این فیلم دربارۀ رابطه عاشقانه یک نوازنده ویولن و یک مترجم ادبیات آلمانی و لهستانی است که مدام دلشان برای هم تنگ میشود. بدیهی است که فیلم را نه جان فرانک هایمر ساخته و نه حتی جان فرانکن همر، بلکه "جانی تو" و "وای کا-فای" آن را ساختهاند.
ولی خلاصۀ داستان Spamsocای فیلم، خیلی جالبتر از این رومانتیک کمدی دلگرمکنندۀ جنوب شرق آسیایی است. با انگشت گذاشتن روی «وحشت مردمی بازار از ترجمۀ زورکی» که قهرمان زن اصلی با آن روبروست، فیلم تصویری بیپرده و ناجور از شرایط اقتصادی ترجمه در اختیار ما میگذارد؛ شرایطی که شاید اصولا ما را به چون و چرایی همان تولید زبان Spamsoc حوالت دهد:
“The addict toes the text word that she translate poem the world, but usually need, go to for the sake of the market popular terror of compelled translation novel and because of Excessive imput but usually make the spirit of strain.”
از همکار متخصصام جان سولومون پرسیدم که چطور میتوان آن شرایط را درک کرد:
«قبل از هر چیز، در تقسیمبندی نیروی کار نوعی حساب و کتاب اقتصادی وجود دارد. وظایف جداگانۀ کپی و ادیت و طراحی روی جلد DVDها در این گونه عملیات تکثیر و پخش قاچاق، معمولا با هم انجام میگیرد. اگر چه دستمزد کار انجام شده امکان دارد به میزان تیراژ ربطی نداشته باشد ولی در اینجا قطعاً همان فشاری وجود دارد که به صنعت ترجمه نیز وارد میآید تا کالاها به میزان مشخص تولید شوند. دوم اینکه تقسیمبندی نیروی کار جنسیتگراست. اگر چه نمیتوانم رقمی ذکر کنم ولی حدس میزنم که بیش از 90% ادیتورهای طراحی/کپی کردنها که در واقع رو جلد این DVDها را تولید مینمایند، زنان شهری تحصیل کردهای –که حالا لزوما در زمینه حرفهای نیز دورهای ندیدهاند- هستند که دربارۀ نرمافزار چاپ کامپیوتری و زبان انگلیسی اطلاعاتی دارند. سوم اینکه بازار این DVDها با رقابت سختی از سوی download کردنهای P2P (از طریق اینترنت) روبروست. بستهبندی (و سهولت به دست آوردن این دیسکها بدون باقی گذاشتن رد پا) یکی از علتهای مهم جذابیت و ارزش افزوده این کالاهاست.»
شرایط ترجمه آشکارا در خلاصه داستان توصیف شده است: "اطلاعات زیاده از حد"، "روانهای تحت فشار"، "تمایل سرکوب شده برای ترجمه شعر دنیا" ولی به جایش ترجمه اجباری کردن.
Spamsoc تمامی این شرایط کاری را بازتاب میدهد: فروپاشی تفکیک جنسیتی نیروی کار، ساعتهای طولانی کار، محو شدن مرز بین ترجمه و طراحی، بین واژهها و کار روی عکسها، و وضعیتی مشابه که بین همه نوع فایل و داده متفاوت به وجود آمده، که دزدکی به دست آورده میشوند، کنده میشوند و بعد روی یکدیگر کپی و Paste میشوند.
3- کلمبیا/ یونیورسال
اجازه دهید دوباره از اول به سراغ همان ترک دعوی حقوقی برویم. اصطلاح «یک نمایش شرمگاهی» چه معنایی میتواند داشته باشد؟ اولا، بدهجی کردن را میرساند که به خاطر تشخیص غلط اسکنر ماشینی رخ داده، یعنی به عبارت دیگر، یک مشکل تکنیکی است. ولی چه میشود اگر این بدهجی کردن را پای یک لغزش کلام فرویدی بگذاریم؟ لغزش کلامی که نه از سوی ذهنیتی فردی بلکه از طرف کل یک سیستم "دید" و "معنا" به وجود آمده و نشانهای باشد از ناخودآگاه مجموعهای ژئوپولیتیک، اقتصادی و تکنولوژیک؟ اجازه دهید این لغزش کلام فرویدی را جدی بگیریم و پویاییهای نهفتهاش را بازسازی کنیم.
واژه Pubic ظاهراً به خطا به جای واژۀ Public در متن نشانده شده. در گذار از یک «وضعیت عمومی» به یک «وضعیت شرمگاهی» چه اتفاقی میافتد؟ حوزۀ شرمگاهی (به عنوان بخشی از جسم) معمولاً نه تنها عمومی نیست، خیلی هم خصوصی است. اصطلاح دیگر برای نام بردن از «حوزه شرمگاه» حتی Private Parts (اندامهای تناسلی) است. با گذاشتن واژه Pubic به جای Public، فروپاشی غریبی بین "عمومی" و "خصوصی" صورت میگیرد. این جابهجایی، تغییر ماهیت مخاطبان را با پدید آمدن DVDهای خانگی بازتاب میدهد. قبل از حضور دیجیتال، فیلمها عموماً در سالنهای سینما رؤیت میشدند. DVDهای خانگی حدوداً فضای نمایشی سالنهای سینما را از بین بردند. در نظریههای سیاسی، صحنه نمایش ذاتاً به استعارۀ فضای عمومی پیوند خورده. از این رو «حوزۀ شرمگاهی» از حوزه سنتی عمومی متفاوت است؛ یک حوزۀ خصوصی است که عمومی شده یا برعکس. فضایی که نه تنها فیلمها در آن رؤیت میشوند، بلکه به تملک درآمده، دوباره طراحی و تدوین، کپی و Paste میشوند و به زبان Spamsoc ترجمه میگردند.
یکی از جزئیات مورد علاقۀ من در ورسیون ِ Spamsoc ِ DVD ِ در خط آتش، از جمله، پیشپردۀ کمپانی تولیدکنندۀ فیلم در آغاز آن است. در حالیکه آشکارا لوگوی کمپانی کلمبیا را میبینیم، همزمان به صدای زنگ کمپانی یونیورسال گوش میکنیم. فردی وظیفه خطیر درهم آمیختن هر دو پیشپرده را به عهده گرفته بوده است. همین توجه به جزئیات است که در بسیاری از محصولات DVDِ ِ Spamsoc این قدر جذاب به نظر میرسد. با جابهجایی صدای زنگ، و در واقع، «یونیورسالی» (عمومی/ جهانی) کردن محصولات تحت تملک کلمبیا، این صداها و تصویرها از جایگاه کالایی خود رها گشته و آزادند تا با لوگوهای کلاسیک کمپانی یونیورسال دنیا را زیر پا بگذارند. اما لوگو فقط به نمایشی صرف از «یونیورسالیتی» (عمومی یا جهانی شدن) اشاره ندارد. بین فضای نامشخص بین کلمبیا و یونیورسال باقی میماند، یعنی بین فضایی استعماری که به کریستفر کلمب و فضای جهانشمول ِ روشنگری ارجاع میدهد؛ یا دقیقتر گفته شود، بین نگرشی استعماری و صوتی جهانی. هر دو نوع این فضاها از لحاظ تاریخی، به طور تفکیکناپذیری به هم پیوند خوردهاند. چکامههای پرطمطراق عصر روشنگری در رسای «اعضای یکدیگر بودن ِ بنیآدم»، در چهارچوب نظمی اجتماعی ابداع گردید که عمیقاً در بردهداری و استیلای استعماری ریشه داشت. یونیورسال و کلمبیا، دو روی یک سکهاند. هیچ «یونیورسالیسمی» (عمومی و جهانی شدنی) بدون کولونیالیزم –یا عکساش- ممکن نیست. لوگوی کمپانی، تنش بین آن فضاها را به نمایش میگذارد. در یک دنیای تصاویر سرگردان، چگونه میتوانند برای خود جایی بیابند؟ در حالیکه صداها و تصویرها آزادانهتر از هر زمان دیگری به چهار گوشۀ دنیا منتقل میشوند، تلاشهای سختی در جریان است تا دوباره آنها را بومی کنند. در حالیکه پویایی جهانشمول رسانههای جهانی، تصاویر را به سراسر دنیا پرتاب میکنند، نیروهای استعماری فرهنگی و اقتصادی آنها را دوباره به دایرۀ پخش تحت کنترل خود میکشانند. Spamsoc به منزله یک زبان ترجمه، بین این نیروهای متناقض گیر کرده و در مسیرهای منشعب و از هم گسیخته افتاده است.
خب، چه میشود اگر به DVD ِ Spamsoc به جای «مالکیت خصوصی» به منزلۀ «مالکیت شرمگاهی» فکر کنیم؟ به عنوان شکلی از مالکیت، کدام یک نه عمومیاند و نه خصوصی؟ قهرمانهای فیلم و مترجمان گمنام، همگی در این فضای عمومی سهیماند و بیامان مرزهای بین واقعیت و خیال ترجمه و افسانهسرایی، و مرزهای بین فضاهای استعماری و جهانی را در هم مینوردند. ولی «حوزه شرمگاهی» زبان Spamsoc فقط با قوه تخیل صرف تعریف و تبیین نمیشود. برعکس، در نقطه تخطی و قانونشکنیای قرار دارد که خیال در درون واقعیت سیاسی سرریز میشود.