٢٦ مهر ١٣٩٠

نسخه #١

آرشیو و آینده‌های خیالی

نورمن کلاین

صفحه: آرشیوها معمولاً حیطه‌‌ی گذشته‌اند؛ شامل اسنادی كه از گذر زمان جان سالم به در برده‌اند و ردپاهایی از خاطره‌ی جمعی یک ملت، مردم یا گروه اجتماعی را برخود دارند. اما آرشیو‌های زمانه‌ی ما چیزی بیش از این‌اند: حیطه‌ی آرشیو كردن مجدد و بازتولید اسنادند؛ برای مثال در آرشیوهای مجازی نظیر یوتیوب و فیس‌بوک و غیره کپی‌ها یا نسخه‌های مکرر یك سند مدام بارگذاری می‌شوند. نقص آرشیو‌ها امروزه دیگر به دلیل فقدان اسنادی از گذشته نیست بلكه به این خاطر است که هنوز باید اسنادی را درون‌شان ابداع کرد: آرشیو حیطه‌ی بی‌پایان تولید پیشاپیش خاطره‌ها و ارتباطات است. آپادورای در مقاله‌ی «آرشیو و آرزو» (Archive Aspiration) به آرشیو مهاجر (Diasporic Archive) می‌پردازد و می‌نویسد كه آرشیو مهاجر حیطه‌ی اصلی تبادل میان خاطره‌ی جمعی و آرزوست.۱ این ویژگی آرشیو (كه از نظر آپادورای صورت تشدید‌شده‌ی تمام آرشیو‌هاست هاست) دقیقاً همان چیزی است كه سازمان‌های رسمی یا ایدئولوژیكِ نگهداری اسناد می‌کوشند مانع‌اش شوند. در زمانه‌ی ما به نظر می‌رسد كه اشتیاق روزافزونی به تولید «اسناد» بلاتکلیف وجود دارد که آرشیو بی‌حد و منعطفی را رقم میزند. چنین تغییری در تجربه‌ی آرشیو نیازمند بازبینی تاریخ‌نگاری و مطالعات فرهنگی است. به نظر شما این قضیه چه تبعاتی دارد؟نورمن کلاین: به طور سنتی، آرشیو به مثابه ابزار قدرت به صورت مجموعه‌ای رسمی از اسناد تعریف می‌شود که نظارت و کنترل کارکردهای اصلی‌ آن‌اند. آپادورای اماتعریفی ناپایدارتر از آرشیو به دست می‌دهد؛ تعریفی که جابجایی‌پذیر است. بدین ترتیب، آرشیو وساطت می‌شود؛ همچنان که در مورد پیگیری مهاجران در اقتصادی جهانی‌شده نیز دیده می‌شود. درنتیجه، نوعی از آرشیو پیشنهاد می‌شود که مورد تهاجم قرار گرفته و خاطره‌ی جمعی و فرهنگ مادی در این نقطه به هم می‌رسند (چه‌گونگی آن هنوز کشف نشده: این حیطه‌ای پژوهشی است که می‌شود گفت نیاز به آرشیو کردن دارد.) این سمت‌وسو برای رویکرد من به آرشیو چندان مفید نیست چرا که تمایزی را قائل می‌شود که به نظرم گنگ است: خواه اسناد رسمی (آرشیو حقوقی) مد نظر باشد خواه اتاقک زیرشیروانی که خرده‌ریزهای خانوادگی برای استفاده‌ی خصوصی در آن تلنبار می‌شود. آرشیو امری خیالی است، عبارت است از آفریدن داستانی از دل انبوهی از رد‌پاها.۲ ۱. به طور دقیق‌تر، مایل‌ام آرشیو کردن را به مثابه فعل در نظر بگیرم. چنان‌که مارگو بیستیس در کتاب زیر چاپ خود به نام «قرن بیستم خیالی» آورده، بایگانی کردن عبارت است از «کنشِ سرهم‌کردن».۳ با مثال‌های بسیار متفاوتی شروع می‌کنیم و آخر سر امر جابه‌جایی‌پذیر را آرشیو می‌کنیم.۲. بیایید اولین صفحه‌ی یک رمان را باز کنیم یا پنج دقیقه‌ی اول یک فیلم را نگاه کنیم. ممکن است قصه پس‌زمینه‌ای داشته باشد. در واقع وجود این پس‌زمینه برای فراهم آوردن حس‌و‌حال خواندن لازم است. این همان امر ناگفته است از آنچه که در قبل بوده است. باید ابتدا شبکه‌ای از وقایع مفروض باشد؛ انگار که داستان با زمان و حافظه‌ی در حال اضمحلال رقابت می‌کند. در تراژدی‌هایی که در شرایط پس از جنگ طراحی شده‌اند، مانند تراژدی زنان تروای اریپید، شخصیت‌ها امر ناگفته را بازاجرا می‌کنند: دهه‌ا‌ی که از دست رفت، جنگی که زندگی‌شان را به یغما برد. اما امر ناگفته را باید در یک روز روایت کنند. آن‌ها اساساً دارند به صورتی دراماتیک آرشیو می‌کنند. می‌شود گفت مجبورند معنا را فشرده سازند و صرفاً آن‌قدر حافظه باقی گذارند که روح شوهران مرده‌شان را زنده نگاه ‌دارد اما نه آنقدر که فابل تحمل نباشد. باید به صورت گزینشی آرشیو کنند.۳. آرشیوهای رسمی هم از بسیاری جهات به همین‌ صورت‌اند. این‌که وساطت هم نوعی آرشیو است از این هم روشن‌تر است. ساختاری در اختیار داریم اما ضمناً استخوان‌بندی ساختمان را هم می‌توانیم ببینیم. وقتی داخل مجموعه‌ای از داده‌ها جستجو می‌کنیم نوعی ایدئولوژی مضطرب همواره حضور دارد. آن‌چه بیرون گذاشته می‌شود بیش از آن‌چه لحاظ شده حرف برای گفتن دارد. مهم نیست که آرشیو چه قدر کامل به نظر می‌رسد، آرشیوها همواره ناقص‌اند. شاید کامل به نظر بیایند اما اگر هم این‌طور باشد این تظاهر به قصد پنهان‌ساختن چیز مهم‌تری است. به ندرت محققان به قلب یک مجموعه دست می‌یابند. غالب اوقات، این قلب یا مصرف شده یا بخش از آن حذف شده است. وگرنه مجموعه دوام نمی‌آورد. مثل بشقابی است که خورده شده باشد. ما بشقاب را بررسی می‌کنیم تا ببینیم چه چیزی خورده شده.۴. بی‌شک اینترنت، آرشیو کردن را تا سرحد جنون سرعت بخشیده. یک اشتباه تایپی می‌تواند باعث سقوط کل بازار سهام شود. اکنون می‌توان بایگانی‌ها را در عرض یک هزارم ثانیه نابود کرد. انواع و اقسام فیلترها داده‌ها را به هزاران شیوه‌ی مختلف از نو سرهم می‌کنند. بایگانی کردن تقریباً حالتی مجسمه‌‌گونه به خود گرفته.۵. در معنایی گسترده‌تر، آرشیوکردن به طور روزافزونی بدل به فرایند نقل و انتقال در فضای بلاگی شده است. ما، دست‌کم در غرب، در دل «پایان روشنگری سیاسی» زندگی می‌کنیم: در پایان زمانه‌ی سنتِ حقوق عرفی و حکومت قانون به مثابه قانونی مشترک و یکسان‌گر. دلایل بسیاری برای این پایان گرفتن هست. در این لحظه که دارم در دل شب تایپ می‌کنم یکی از دلایلی که به ذهنم می‌رسد این است: آرشیو کردن در کسری از ثانیه اتفاق می‌افتد. سریع‌تر از آن که بتوان مطالعه‌اش کرد.حقیقت امروز، فردا اخبار کهنه است. ما در فرهنگِ دانشِ درخودمانده که به شدت جابه‌جایی‌پذیر است زندگی می‌کنیم. در همان حال، جهانی شدن باعث شده جابه‌جایی و مهاجرت انسان‌های واقعی به همان سادگی در لحظه و در محل فراموش می‌شود. همیشه اقلیت‌ها را به سادگی نادیده می‌گرفتند. اما امروزه، فرهنگ رسانه‌ای با آرشیو کردن ساختگی‌اش تظاهر می‌کند که حواس‌اش به شما هست. می‌پنداریم پیگیر هستیم اما آرشیو کردن غالب اوقات عبارت است از نوعی پاک کردن و فراموش کردن. دشوار است که لحظه به لحظه آرشیو کنیم.۶. آرشیو کردن «فضایی سناریو‌نویسی شده» (Scripted Space) است: به نظر می‌رسد اولویت با کسی است که در آن حرکت می‌کند.۴ با این‌ حال، طرحِ کلیِ آرشیو غالباً از پیش تعیین شده است. در نتیجه خواص و صاحبان بایگانی معمولاً برنده‌ی ماجرا هستند.سعی ‌می‌کنیم دیدگاهی متناسب داشته باشیم: این شکل جدیدِ انتقال‌پذیر آرشیو کردن بیننده را قادر می‌سازد که در اسناد رسمی دست ببرد و به مثابه رسانه‌ای اجتماعی در مورد واقعیت‌ها نظر بدهد. البته این‌که این تلاش تا چه اندازه مذبوحانه و بی‌خاصیت است حرف دیگری است. توهم سیاسی، در کجا کنش سیاسی را قطع می‌کند و دانشِ جابه‌جایی‌پذیر امروزه چه موقع برایمان تأثیری رهایی‌بخش دارد؟ آن‌هم اکنون که کنش جمعی و جابه‌جایی‌پذیرِ آرشیو کردن به مثابه هیستریِ گروهی عملاً اسناد رسمی را بلعیده است. اسناد رسمی در واقعیت‌های هیستریک مشترک غرق شده‌اند. در آمریکا، آرشیو کردن بدل به غوغای توده‌ای شده، بدل به نوعی روان‌پریشی جمعی؛ به ده‌ها هزار دروغ غیررسمی و کنایه‌های نژادپرستانه که توسط سرمایه‌گذاران ثروتمند دست‌راستی هدایت می‌شود.آرشیو کردن (به مثابه فعل) امروزه به سادگی اسناد رسمی را می‌پوشاند. وعده‌ی جایگزینی حکومت قانون با مداخله‌ي عامیانه را می‌دهد. نوید «تیپارتی» شدنش را می‌رهد، تا آنان که حقوق‌دان نیستند قانون را از نو بسازند. رهایی‌بخش به نظر می‌رسد ... اما شاید روزی عملی آزادی‌گرایانه (liberationist) به شمار آید. در حال حاضر، صرفاً ریسک سرمایه‌داری را محترم می‌دارد. الهیات ساختگی دیگری در باب سلطه‌ی بازار است. امید دارد که با حذف نظارت دولتی، امپریالیسم را دست‌کم در داخل کشور گسترش دهد. از پاره‌ای جهات هم البته گسترش خواهد یافت اما نه همان امپریالیسمی که پیشتر وجود داشت. امروزه حذف از طریق آرشیو کردن باعث می‌شود استتارِ تمامی گونه‌های امپریالیسم آسان شود؛ حتی زمانی که خودتان به التماس می‌خواهید رعیت باشید تا استعمارتان کنند. به عبارت دیگر، جنبش «تیپارتی» (Tea Party Movement) می‌خواهد به آینده‌ی فئودالیستی‌اش و همچنین به آینده‌ی ما سرعت ببخشد تا مرد سفیدپوست را از چیزی که هیچ‌گاه مشخص نبوده که چیست مصون دارد. درنتیجه، آرشیو کردن به مثابه شیوه‌ی جمعیِ ویکی‌وارِ حافظه، بدل به کنش کسانی شده است که قانون را شخصاً به دست می‌گیرند. این حافظه‌ی اجتماعی را بدل به توفان شبه‌واقعیاتی ساخته است که بقایای سیاست ملی را مسموم کرده.یک اعتراف: باید اذعان کنم که مسموم‌ ساختن سیستم خوشایند است (یادم می‌آید که دوران جوانی با تمام توان به این کار پرداختم) خیلی دلچسب است که واقعیات نامربوط از آب در‌آیند. کی اهمیت می‌دهد؟‌ دخالت کردن لذت بیشتری دارد؛ این‌که خودت آرشیو کنی. در آن لحظه احساس می‌کنی داری نظام سلطه را تغییر می‌دهی و حامی‌اش نیستی. آرشیو کردن بدل به نسخه‌ی تئاتری انقلاب می‌شود. با قربانی کردن‌تان همبستگی تولید می‌کند. بدین‌ترتیب شما می‌توانید دولت را منحل کنید بی‌آن‌که جایگزینی پیشنهاد کرده باشید. آرشیوِ جابه‌جایی‌پذیر سریع‌تر از آنی حرکت می‌کند که برنامه‌ای سیاسی داشته باشد؛ صرفاً می‌خواهد زیرساخت را نابود کند. نوعی «ترس بزرگ» است (مانند تابستان ۱۷۸۹ فرانسه) ولی بدون هیچ‌چیز دیگری. در نتیجه سرمایه‌گذاران جهانی از همه‌ نظر برنده‌ی ماجرا هستند.بدین‌ترتیب، روشن است که امریکایی‌ها در حالی که از مهاجرت گلایه‌مندند باید به جنون خودانتقالی خویشتن بنگرند. مهاجران ابداً مسئول شیوه‌ی رندانه‌‌ای که امریکایی‌ها خود را نابود می‌کنند و خویشتن را همچون رعایا به کار می‌گیرند نیستند. این قضیه چنان روشن است که طنزش خودمان را هدف می‌گیرد.۷. اکنون زمان مناسبی که است که بروم سروقت آرشیو به مثابه روایت: سنتی که قرن‌ها و بلکه هزاره‌ها قدمت دارد. غالباً آرشیو کردن - به مثابه فعل - را با رمان‌های پیکارسک (رمان‌های عیاری که شاخصه‌ی ادبیات قرون هفده و هجده بود) مقایسه می‌کنم. رمان پیکارسک، اپیزودیک است و سرشار از بقایای مکان‌های گم‌شده؛ آنچه من اسمش را wunderroman می‌گذارم،آرشیوی خیالی که شبیه به «قفسه‌ی کنجکاوی» (cabinets of curiosity) عمل می‌کند. شخصیت داستان به دل سکونی جنون‌آمیز سفر می‌کند. خود را با جهانی مطابقت می‌دهید که خیال ندارد تغییر کند اما ضمناً آرام هم نمی‌گیرد. جهان پیشرفت نمی‌کند؛ منجمد شده است اما مالامال آدم‌های حقه‌باز و شیاد هم هست. پیکارسک، داستانی جاده‌ای است درباره‌ی پیکاروس (آواره‌ی جاده‌ها) که همواره از جاده‌ای سردرمی‌آورد افتضاح‌تر از قبلی. بدین‌ترتیب آرشیو کردن بدل به یک کمدیِ تراژیک می‌شود؛ مانند توصیفی که مارکس از انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه به دست داد.۵ از بیرون، چنین به نظر می‌رسد که انقلاب، طبقات فرودست و لایه‌های پرولتاریا را آزاد می‌سازد (انقلاب پرولتاریایی همان‌چیزی است که مارکس چند ماه پیش از آن در «مانیفست کمونیست» قول‌اش را داده بود). اما مارکسِ روزنامه‌نگار وادار شد تا تشخیص دهد که انقلاب نیروهای کاپیتالیستی را نیز برمی‌انگیزد؛ باعث می‌شود که سلطه‌شان را افزون کنند، به نظر «مدرن‌تر» بیایند و به همان اندازه هم بی‌رحم‌تر شوند.۸. اگر بخواهیم همچنان به جنبه‌ی ادبی آرشیو بپردازیم مسیرهای دیگری نیز پیش رویمان باز می‌شود. بعضی از آن‌ها از این قرار است: جابه‌جایی‌پذیری لازم می‌آورد که روایت مخاطب‌محور‌تر و غیررسمی‌تر شود و ساختاری ویرایش‌نشده داشته باشد: دست کم در تمدن فی‌البداهه و اینترنتی‌مان چنین است. به هر حال، در زیر خزعبلات و چیزهای هوشمندانه‌‌ای که روی صفحه‌ی نمایش رایانه‌هامان نقش می‌بندد، در زیر این لینک‌های اینترنتی، زنان ترواییِ واقعی همچنان انتظار می‌کشند، زنده‌اند، در حال تطابق‌ دادن خویش‌اند آن‌هم در کابوس‌هایی جابه‌جایی‌پذیر در سرتاسر جهان.۹. مشکل را می‌توان به سادگی این گونه خلاصه کرد: آرشیو در زمانه‌ی ما به شدت موضوعیت پیدا کرده. بانک‌های اطلاعاتی بدل به ابزارهای جدید قدرت شده‌اند. ولی موتورهای جستجویی که داده‌ها را به آرشیو بدل می‌سازند به‌صورتی بی‌پایان در حال انتقال‌اند (برخلاف آرشیوهای سنتی همواره در حال جابه‌جا شدن‌اند). پرخطرند؛ غالباً ظاهری رهایی‌بخشی دارند اما بیشتر شبیه حاکمیت اوباشی هستند که ثروت و سرمایه‌داری پرخطر بر آن‌ها حکم می‌راند.با این حال، قابلیت‌های رهایی‌بخش آرشیو کردن را نباید دست‌کم گرفت. کنش آرشیو کردن (به مثابه شیوه‌‌ی جدید حافظه‌ی اجتماعی) غالب اوقات کنشی جمعی است. هرچند ناخوشایند باشد، این انگیزه‌ی مغناطیسی را باید به شیوه‌ی مناسب‌تری مهار کرد. اگر بخواهیم از تاریخ آمریکا شاهد بیاوریم باید گفت که به هنگام بررسی آرشیو باید مراقبت مرز میان دانش و فریفتگری باشیم. همچنان‌که به نتیجه‌گیری نزدیک می‌شوم (به مثابه فرزند یک مهاجر که بیشتر زندگی‌اش را در محلات مهاجرنشین آمریکا گذرانده است) به طور مختصر به مسئله‌ی مهاجران باز می‌گردم. تمامی ساکنان امریکا (شهروند و مهاجر) دارند با اقتصاد خود غریبه می‌شوند. به همین دلیل شهروندان به صورت فزاینده‌ای به خصوص پس از افول اقتصادی اخیر احساس مهاجر بودن می‌کنند.

۱۰. بدین‌ترتیب تبدیل آرشیو به فعل به ما یادآوری می‌کند که تمدن آشفته‌ی جدیدی در حال شکل‌گیری است. سرمایه، سریع‌تر از هرزمان دیگری در حال جابه‌جایی است. دولت ملی سریع‌تر از همیشه دارد از نو سازمان می‌یابد. اسناد رسمی به بخار تبدیل می‌شوند و به رسانه‌ها‌ی اجتماعیِ مهاجرت می‌کنند. اخبار به شیوه‌ی روبرت مرداک نماینده‌ی دولت می‌شود و ادعا می‌کند اسنادی صادقانه را نگهداری می‌کند. در زمینه‌ی علم، در آمریکا داریم بدل به شکارچی-گردآورنده‌های خشکسالی می‌شویم. آرشیو کردن داستانی است که تصمیم دارم پیگیری کنم. باور دارم که نهایتاً به بازسازی نظام سیاسی آمریکا منجر خواهد شد. اما خیلی طول خواهد کشید: دهه‌ها.می‌شنوم که سگ‌ها به خاطر هیچ و پوچ پارس می‌کنند،‌ صرفاً به جهت باهم بودن. می‌شنوم که مردم کلیسای پروتستان محله‌ی مجاور را ترک می‌کنند. صدای ماشین‌ها در دامنه‌ی تپه می‌آید و صدایشان با صدای هلی‌کوپتر می‌آمیزد. لحظه را به خاطر می‌سپارم؛‌ سروصدا برایم آرامش‌بخش است.***صفحه: شما از آرشیو به عنوان بشقاب خالی غذا یاد کردید؛ بشقابی که بررسی‌اش می‌کنیم تا نشانه‌هایی از آن‌چه خورده شده به دست آوریم، مثل گردآور‌ندگان خشکسالی. با این حال معتقدید می‌توان روایت‌های جدیدی از لحظه را پیگیری کرد و امر محذوف را به امید دستیابی به خاطرات اجتماعی جدید بازیابی کرد؟ آیا می‌توانید مثالی بزنید از کاری که خودتان در زمینه‌ی آرشیو انجام داده‌اید؟نورمن کلاین: این‌طور نتیجه می‌گیرم که باید جایگزینی برای آرشیو یافت. برای ارائه‌ی این جایگزین، می‌خواهم ابتدا این را روشن کنم که چه نمی‌کنم، سپس پروژه‌ای در حال انجام را به اختصار توضیح بدهم.۱. بیشتر نظریه‌های امروزینِ آرشیو از «معنی عمومی» قبلی‌شان ناشی شده‌اند. بدین ترتیب که آرشیو نوعی «اسناد عمومی» بود که مسئولان در راستای سیاست‌هایی که می‌خواستند اعمال کنند به کار می‌بردند. در اروپای قرن نوزدهم، دولت (ملی و محلی) جنجال زیادی درباره‌ی عمومی شدن آرشیوها به پا کرد. این آرشیوها مثلاً جایی بودند که قدرت و «عینیت» زیر لوای دولتِ خوب و آزادی اطلاعات با هم تلاقی کردند. آرشیوها به حرمِ مقدسِ توهم (و گاهی هم واقعیتِ) دموکراسی بدل شدند. اگر بخواهیم باز هم عقب برویم، می‌دانیم که اروپای دوران باروک (سده‌های هفدهم و هجدهم) پیشاپیش دغدغه‌ی آرشیوهای رسمی را داشت؛ آن‌هم به مثابه ابزاری برای پاکسازی کلیسای کاتولیک («ضد اصلاحات») و نشانه‌های تغییر در شیوه‌ی عملکرد قدرت. برای مثال، سرشماری، ابزاری بود که مستأجران مالیاتِ سلطنتیِ بورژوایی (اسم‌شان همین بود) در فرانسه به کار می‌بردند. مستأجران مالیاتی به پادشاه پول می‌دادند تا جبران قدرت محلی اشراف باشد در جمع‌آوری مالیات. مستأجران مالیاتی بر حسب این‌که چه میزان از درآمد را ابراز نمی‌کردند حتی می‌توانستند با اسناد سرشماری‌شان وام بانکی هم بگیرند.در نتیجه، آرشیوهای رسمی بعد از انقلاب (که همگان بدان دسترسی داشتند) به‌اصطلاح قدمی در جهت حقوق انسان بود. اما همچنان نقش اساسی آرشیو ناگفته می‌ماند:۱.الف. آرشیو رسمی، صرفنظر از این‌که چه اندازه‌ باز بود یا بسته، مانند حکم دادگاه حرف آخر را می‌زد. هیچ راهی برای تصحیح حکم وجود نداشت، خواه سرشماری بود خواه سند مالیاتی یا ازدواج. معادل سکولار کلام الهی بود: واقعیت‌اش معادل با کلام خدا بود.۲.ب. به عنوان مثالی مرتبط، به‌خصوص در دوران بعد از ۱۸۵۰ در اروپا، باید در اینجا از معادلی که برای آرشیو وجود داشت یاد کرد: اطلس.اطلس، آرشیوی تصویری (و بلکه تماشایی (picturesque)) بود که به عنوان نقشه‌ای تصویری از یک مکان (شهر، کشور و حتی نژاد) به کار می‌رفت. بعد از ۱۸۵۰، این اطلس‌ها بسیار متداول شدند، صدها نوبت چاپ می‌شدند: تقریباً شبیه به کتاب‌های‌ دعا سده‌ی پانزدهم. اطلس تصویری نوعی جهان‌گردی بود به حالت نشسته؛ جزئیات بی‌پایان داشت و انبوهی از اطلاعاتی انسانی (مردمان سرزمین‌های دور چه طور زندگی می‌کنند، رسوم‌شان چیست، جغرافیای سرزمین‌شان، روح‌شان، الخ). معروفترین اطلس تصویریِ «خصوصی» احتمالاً آرشیوجهانِ کان بود (۱۹۰۸-۳۱) که با حمایت مالی بانکداری پاریسی به نام آلبر کان (Albert Kahn) تولید شده بود: «نقشه‌»ای از جهان که هزاران عکس و فیلم داشت که غالب‌شان از نمای دور و متحرک تشکیل شده بود: تصاویری که بیشتر مراسمی‌اند و کمتر دراماتیک.۶بدین‌ترتیب معنای اطلس با توجه به استدلال من در این مقاله از این قرار خواهد بود: اطلس هم مانند آرشیو رسمی به فرض «کامل» است. همچون نقشه‌ای که هیچ نقطه‌ای در آن از قلم نیفتاده ادعا می‌کند که جامع است. اطلس دانشِ امر واقعی بود مختص دوران سلطه‌ی استعمار اروپایی.۲. اکنون موضع‌مان را عوض می‌کنیم. نحوه‌ی تنظیم آرشیو رسمی و اطلس به‌وضوح ساختگی‌ است. نیازی هم به استدلال ندارد. اما اگر تأکید کنیم که آرشیو به شیوه‌ی بالزاک در «کمدی انسانی» هم اساساً ساختگی است آن‌وقت چه؟ (شامل بیست رمان بود در حکمِ اطلسِ زندگیِ فرانسوی در فاصله‌ی سال‌های ۱۸۱۵-۱۸۳۰؛ خودش اسم‌اش را گذاشته بود تاریخ آداب و رسوم).امروزه که اینترنت آرشیو ما شده این کمدی انسانی ما را به کجا می‌رساند: گشتن در فضای مجازی به مثابه آرشیو کردن؛ گرافیک کامپیوتری به مثابه روایت‌های دقیقی که هرچیزی را آرشیو می‌کنند؟پس از شش سال کار در این ماه دارم پروژه‌ی آرشیویِ عظیمی را به پایان می‌رسانم. با یک نمایشگاه‌گردان (و مدیر مشترک پروژه)، مارگو بیستیس، رمانی را اختراع کرده‌ام که شامل آرشیو ۲۲۰۰ تصویر است. به طور کلی، داستانی است درباره‌ی این‌که قرن بیستم را پیش از آن‌که روی دهد چه گونه تصور می‌کردند.۷ اما ابزار اصلی این آرشیو رمانی شصت هزار کلمه‌ای است که به صورت کاغذی چاپ می‌شود و شیوه‌های مختلفی برای تعامل با آن در اینترنت هست که با گذرواژه‌ قابل دسترسی است. حجم آن ۴۰۰۰۰ گیگابایت خواهد بود که شامل نقشه‌های تفسیری (برای هر یک از دوازده فصل کتاب)، نت‌نگاری موسیقی بایگانی و صداهای متن خواهد بود. درنتیجه‌ آرشیوی سه‌طرفه است: موتوری با سه دنده: رمان چاپی، تعامل آنلاین و وبسایت تاریخی. هدف از این آرشیو این است که مانند حافظه‌ی جمعی کاملاً ناتمام باقی بماند. هرچه واقعی‌تر باشد، ساختگی‌تر می‌شود. داستانش (از هرنقطه‌ی پیرنگ داستان تا نقطه‌ای دیگر) بامعناست: واقعیت‌های «بی‌پایانی» را در رشته‌هایی بسیار همگن ارائه می‌کند که به آسانی قابل پیگیری‌ هستند. با این حال، واقعیت‌های این رشته‌ها با رویدادهایی مرتبط است که قابل اثبات نیست هرچند که احتمالاً روی داده‌اند. می‌نویسم «احتمالاً» چون اگر بخواهید رمان را باور کنید در آن‌صورت روی داده‌اند؛ و البته رمان به نوبه‌ی خود کاملاً «حقیقی» است. بخشی از آن حاوی اسناد واقعی برگرفته از مجلات، مجموعه‌ها و حتی آرشیوهای رسمی واقعی نظیر کتابخانه‌ی کنگره (واشنگتن دی سی) است و نیز مجموعه‌های کتابخانه‌های بزرگ. بیایید قدری دقیق شویم: از هر چیز گذشته، داستان که اساساً «دروغ» است باید بر پایه‌ی روایتی از حقیقت قرار داشته باشد وگرنه چیزی بیش از یک دروغ نخواهد بود. این قضیه به رمان علمی تخیلی نزدیک می‌شود. نویسنده‌ قول امر غیرحقیقی را در این رمان‌ها می‌دهد، و به خوشایندی خواننده آنرا کامل ارائه می‌کند: این خودش واقعی است. «قرن بیستم خیالی» در این معنا تخیلی نیست.اگر من به شمای خواننده بگویم که همه‌ی آن‌چه در دو صفحه‌ی آینده می‌نویسم دروغ محض است این هم واقعیت است. اما «قرن بیستم خیالی» باید بیشتر از این‌ها مرز میان امر واقعی/ساختگی را مبهم کند. باید دروغی بی‌ثبات باشد، چیزی ناتمام که کسی (شخصیت داستان) آن‌ را این‌گونه خواسته است. پیش از این‌که به پارادوکس زنون دچار شوم لازم است خلاصه‌‌ی ماجرا را این‌جا بیاورم: در «قرن بیستم خیالی» بسیاری از وقایعِ تاریخی واقعاً اتفاق‌ افتاده‌اند هرچند که اطلسِ این وقایع در حکم نوعی کاغذ دیواری است برای پوشاندن ترک‌های گچکاری زیر آن.بخشی از این قضیه، به خاطر «تم» اصلی آن است که مرتباً تکرار می‌شود:‌ کنشِ جمعیِ یادآوریِ نادرست. پیش از فرارسیدن قرن بیستم صدها هزار تصویر از قرن بیستم وجود داشت. اما تنها پنج درصد این تصاویر به حقیقت پیوست. به عبارت دیگر: آینده،‌ همیشه کاریکاتورِ زمان حال است. زمان حالی که آینده‌ی گذشته است. در غیر این صورت، چه‌گونه برنامه‌ریزی امکان‌پذیر می‌بود؟با این حال، به مجردی که آینده‌ی «واقعی» (رخدادهای واقعی) سر می‌رسد، فرض‌های قدیمی حتی اگر متعلق به چندماه قبل بوده باشند فوراً غریب جلوه می‌کنند. اما آینده‌های خیالی ناپدید نمی‌شوند؛ چیزی از کنش‌های اتفاق نیفتاده باقی می‌ماند. این باقیمانده به ادبیات علمی تخیلی و کنجکاوی عملی راه می‌یابد:‌ در فیلم، در نمایشگاه‌های بین‌المللی دستگاه‌ها، در شانگهای یا در پارک تفریحی اپکوت دیزنی‌لند. یکبار مرور کنیم: آرشیو اغلب عبارت است از حافظه‌ی جمعی. فرهنگ مادی است و با ابزار الهی دولت متفاوت است. حافظه‌ی جمعی به جابه‌جایی، حذف، طفره‌روی و دستکاری ربط دارد. در آرشیوها، واقعیت و امر ساختگی در دل آن‌چه تاریخ‌نگاران روح جمعی‌ می‌نامند با یکدیگر همزیستی غریبی دارند.آرشیو نیاز به داستان دارد، به نوعی ساخت‌و‌ساز. در «قرن بیستم خیالی» داستان حول یک زن و چهار خواستگار گیجش می‌چرخد. و همین‌طور دایی‌اش که محرم اسرار سیاسی است. داستان چارچوبی زمانی دارد؛ از ۱۸۹۳ تا ۱۹۲۵. جذابیت‌های روایتی‌اش در ناتمامی‌اش نهفته است. آرشیوِ آن مخزن عظیمی از حقه‌های سیاسی، و مهندسی نیمه‌حقیقت‌هاست. جذابیت‌ جستجو در این آرشیو صرفاً به مکان‌ها و نقاط داستانی‌ای که خواننده مشخص می‌کند نیست، بلکه در آینده‌ای است که در آن نهفته است: فضاهای خالی میانی؛ نشانه‌های که حذف شده‌اند.خود تصاویر (۲۲۰۰ اِسکن) این پروژه تقریباً همگی به فقدان مرتبط‌اند. اگر این عکس‌ها پیانو باشند فقط کلیدهای سیاه پیانواند. آرشیوی را در نظر آورید که بدفهمی در آن به اندازه‌ی واقعیت باورپذیر باشد. همچنان که دایی توضیح می‌دهد امر ساختگی خیلی باورپذیرتر از «حقیقت امر» است.آرشیوی را در نظر آورید که به وضوح به جهان کالایی‌شده و ناقص امروز ما تعلق داشته باشد: جایی که، هرچه‌قدر هم ناخوشایند، خشونت واقعی غالباً خیالی است؛ جایی که واقعیت و امر ساختگی مانند بادهای مخالف با هم همزیستی دارند اما ضمناً دارای تبعات واقعی هستند. پول شبیه‌سازی شده‌ی واقعی ناپدید می‌شود، زندگی‌های واقعی از دست می‌رود. ما در آرشیوی زندگی می‌کنیم که بر یادآوری نادرست پایه‌ریزی شده است.آرشیو بیشتر از همیشه یک ساختمان است: نفس می‌کشد. قرار است ابزار قدرتی باشد که در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک می‌گذاریم. ولی خیلی از اوقات همان رنجی است که بود. امروزه آرشیو کردن مثلاً یک منبع همگانی(Open Source) است: منتها هرچه بازتر می‌شود، فراموشکارتر و ساختگی‌تر می‌شود؛ عین اسناد رسمی سده‌های گذشته. همه‌ی ما اکنون مستأجران مالیاتی هستیم، اما فقط تعدادی از ما این مالیات‌ها را دریافت خواهیم کرد.می‌توانیم این را قدری بیشتر توسعه دهیم: آرشیو کردن در قلب تمام داستان‌سرایی‌ها جای دارد. برنامه‌ای که آن را هدایت می‌کند خودِ نویسنده است. توسط راویان‌اش با ما سخن می‌گوید. برخی اوقات ما راوی هستیم. به واسطه‌ی وجود اینترنت در آن‌واحد روایان متعددی حضور یافته‌اند، وگاهی هم نویسندگانی غیرمعتمد، که داده‌ها را شکل می‌دهند، بر ناواقعیت می‌افزایند، و تصمیم می‌گیرند که چه رخدادهایی را باید به خاطر سپرد.در نتیجه با خواننده است که آخرین پرسش را تفسیر کند:‌ آیا این حالت ساختگی/واقعیِ آرشیو کردن کنش دموکراتیکی را عرضه می‌کند که منبع همگانی (Open Source)مدعی‌اش بود؟ یا این‌که این راه دیگری است برای اعمال ابزارهای عمومی قدرت؟ امروز دارم درباره‌ی قتل گابریل گیبوردز که نماینده توکسون آریزونا در کنگره‌ی آمریکاست می‌خوانم. بیشتر شواهد آنلاین است و توسط خودِ قاتل برجای مانده.خزعبلاتش او به همان اندازه که انتظار می‌رود جنون‌آمیز است. داستانی ساختگی است که من حتی مشکل بتوانم اختراع کنم(و من به‌راحتی دروغ می‌گویم). فضاهای خالی میانی، ابزارهای تنفس آرشیو، همیشه ابزار دست قاتلان بوده است. هیچ کدام از ما را متعجب نکرده. اما انسانیت پشت آن، تلاش برای به‌دست گرفتن اختیار آرشیو‌کردن جمعی، دهه‌ها بر تمدن ما حکم خواهد راند.از لحاظ فرهنگی، متحول ساختن آرشیو وظیفه‌ی اصلی نویسندگان، هنرمندان و منتقدان، کتابداران، محققان و طراحان رسانه خواهد بود. مانند ابداع مجددِ خود رمان است؛ و شاید حتی ابداع مجدد دموکراسی سیاسی. می‌شود امیدوار بود.bio

نورمن کلاین منتقد فرهنگی، مورخ رسانه‌ای و شهری و همچنین رمان‌نویس است، و اکنون استاد مؤسسه‌ی هنرهای کالیفرنیا می‌باشد. در آثارش او به این که چه‌طور برنامه‌ریزی شهریِ سردرگم و مصرف‌گرایی شرایط اجتماعی را پنهان می‌سازد، می‌پردازد. کتاب‌های منتشر‌شده‌ی او عبارت‌اند از: «تاریخ فراموشی: لس‌آنجلس و حذف حافظه»، «از واتیکان تا وگاس»، «تاریخ جلوه‌های ویژه»، و «قرن بیستم خیالی» که امسال منتشر می‌شود. او مقیم لس‌آنجلس است.Footnote۱- «آرشیو و آرزو»، آریون آپادورای، «اطلاعات هنوز زنده است، هنر و نظریه‌ی آرشیو کردن و بازیابی داده‌ها»،یوکه براور، آریان مولدر، سوزان چارلتون (ویراستاران)، انتشارات وی‌۲-نای، ۲۰۰۳.[صفحه] ۲- مقاله آپادورای به تئوری‌های دهه‌ی نود میلادی ارتباط دارد که در آن آرشیو کردن رابطه‌ای نزدیک با پایگاه‌های کامپیوتری اطلاعاتی داشت. برای مثال، ناشر اسم اولین رمان رسانه‌ای مرا (که درباره‌ی ساختگی/واقعی و آرشیو بود) «رمان پایگاه اطلاعاتی» گذاشت و من در آن موقع موافقت کردم («خونریزی»، ۲۰۰۳). اما از همه‌ی پروژه‌هایم درباره‌ی آرشیو کردن بسیار آموخته‌ام و اکنون احساس بسیار متفاوتی دارم. گرایش دهه‌ی نودی مبنی بر توسعه‌ی «نمونه‌گیری داده‌ها» (در کنفرانس‌ها و مقالات درباب علوم انسانی دیجیتال و تحقیقاتی در باب نقشه‌برداری از علوم و رسانه) و همچنین پاسخ‌های فلسفی به بنیامین، فوکو،‌ دریدا و دیگران همچنان ادامه دارد؛ با این حال متقاعد شده‌ام که امکانات «ادبی» آرشیو کردن همچنان توسعه‌نیافته باقی مانده است. بیش از پیش از من می‌خواهند که این قابلیت هنری را به هنرمندان و طراحان آموزش بدهم و مثلاً سمینارهایی در مرکز هنر کالیفرنیا برگزار کنم. این سمینارها به من نشان داده چه تحولاتی در طول پنج سال گذشته در حیطه‌ی «آرشیو کردن به مثابه ادبیات» رخ داده است. به نظر می‌رسد که به ناگاه رسانه‌ی اجتماعی—انگار از آستانه‌‌ای بگذرد—نحوه‌ی نگرش دانشجویان به آرشیو را تغییر داده است. کنش بازیابی به اندازه‌ی سنت رساله‌ای ۱۷۰۰ میلادی شهودی شده است. بدین معنی که شیوه‌ی برخورد ما با رسانه‌ی اجتماعی بدل به نوعی رمان شده که شبیه نامه‌ها و یادداشت‌های روزانه‌ی حوالی ۱۹۰۰ است. از سال ۲۰۰۰ فرهنگ دیجیتال ما از چندکاره بودن به سمت دسته‌بندی رفته‌ (یعنی به جای ده مسیر همزمان به ده عملکرد برای یک هدف رسیده‌ایم). در نتیجه امکانات گذرا و مجسمه‌گونه زیاد به چشم می‌خورند. بسیاری از دانشجویانم کوشیده‌اند مکانیسم‌هایی را طراحی کنند که این توپولوژی، این موتور زمین‌ساختی را که آرشیو کردن نام دارد دربربگیرد. به عنوان آخرین نکته در ارتباط با هدف آرشیو کردن (در پاسخ به آپادورای و دیگران) باید گفت یک حیطه دیگر نیز هست که نیاز به ذکر دارد: آرشیو کردن به مثابه معماری حافظه‌ای، در کارهایی درباره‌ی تئاترهای حافظه (بسیار فراتر از تحقیقاتی اولیه نظیر «هنر حافظه» اثر فرانسیس ییتس). به عبارت دیگر: اثر مجسمه‌گون درباره‌ی حافظه‌ی جمعی به مثابه محیط‌ (برای مثال توسط هنرمندانی نظیر دبوراه آشهایم). این البته پاسخی است به نقشه‌برداری ویدئویی خود حافظه توسط دانشمندان حافظه و مغز؛ آرشیو کردن حافظه‌ها بدل به مجموعه‌‌ای از ردپاها و دسته‌هایی می‌شود که می‌توان ساخت و فیلم گرفت.۳-برای اطلاعات بیشتر و مطالب تازه‌تر درباب «پروژه‌ی قرن بستم خیالی» نگاه کنید به وبسایت پروژه:www.imaginary20thcentury.com۴- مفهوم «فضای سناریو‌نویسی شده» (Scripted Space) را اولین بار نورمن کلاین ابداع کرد.برای نمونه مراجعه کنید به: http://www.heise.de/tp/r4/artikel/3/3240/1.html [صفحه]۵-کارل مارکس در نخستین صفحه‌ی «مبارزه‌ی طبقاتی در فرانسه، ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰» در چاپ‌های مختلف.۶-جدیدترین تحقیق درباره‌ی آرشیو کان: پائولا امد، «ضدآرشیو: فیلم، امر روزمره و آرشیو‌های پلانته‌ی آلبر کان» (نیویورک: انتشارات دانشگاه کلمبیا،‌۲۰۱۰). این تک‌نگاری بخشی از یکی از حیطه‌‌های آرشیو کردن است که به آثار ابی واربورگ در دهه‌ی بیست بازمی‌گردد: به تاریخ هنر و مجموعه‌های عکس به مثابه محیط‌های سناریو‌نویسی شده (و همچنین به تاریخ هنر چیدمان از اوایل دهه‌ی شصت به این سو و هنرمندان چیدمان که در شیوه‌ی آرشیو کردن تبحر داشتند؛ کسانی نظیر پیتر فریدل). همچنین فاجعه‌ای که لغزش‌های کامپیوتری در زمینه‌ی آرشیو پدید آورده‌اند (وقتی وسیله یا نرم‌افزاری سیستم قبلی را پاک می‌کند هنر ویدئو ناپدید می‌شود) همچنان ادامه دارد. این قضیه انواع و اقسام کنایه‌ها را در آثار هنری باعث شده چرا که حافظه‌ی جمعیِ رسانه‌ای ما ناپدید می‌شود؛ انگار شرکت اَپل، مایکروسافت یا ادوبی آتش‌اش زده باشند یا صنعت کامپیوتر آتشی باشد که کتابخانه‌ی اسکندریه را نابود کرده.۷-برای باخبر ماندن از نحوه‌ی پیشرفت این پروژه، خوانندگان می‌توانند مسیر آن را (به مثابه تاریخ و وبسایت) در این آدرس پیگیری کنند:www.imaginary20thcentury.com

تصویر از مجله مصور فرانسوی شلوغ پلوغ ،Pêle-Mêle)، ۱۹۰۱)، تصویر از آرشیو قرن بیستم خیالی

تصویر از مجله لایف، ۱۹۱۰ ، در آن سال. در نهایت به اتومبیل ها اجازه تسلط بر جاده با سرعت بیش از مایل در ساعت داده شد . در اینجا گذشته خاموش پل بروکلین به آنها نشت. تصویر از آرشیو قرن بیستم خیالی

+افزودن به مجموعه
 ایجاد پی دی اف
موارد مشابه:

برچسب‌ها

آرشیو

مجله‌ها

مجموعه ١

...