انباشت
نفت چیست؟ سوختی فسیلی. بخش عمدهی نفتی که امروزه استخراج میشود از بقایای ارگانیسمهای پیشاتاریخی به وجود آمده که میلیونها سال پیش در قعر اقیانوسها و دریاچهها تهنشین شدند. وقتی لایههای رسوبات روی این بقایا نشستند، فشار روی آنها افزایش یافت. این امر باعث بالا رفتن دمای آنها شد که نتیجه آن تغییر ترکیب شیمیاییشان و نهایتاً تبدیل شدنشان به نفت بود. (EDF Energy, http://www.edfenergy.com/energyfuture/oil)
- پییر فرناندز آرمان، قلب شعر- شیشهای، ۱۹۶۹، رزین و اشیاء، ۲۵×۲۵×۲۵ سانتیمتر
پییر فرناندز آرمان: مجسمهساز معمولاً حرفاش را با تراشیدن فضا میزند. من راه تازهای برای بریدن فضا ابداع نکردم؛ بیشتر می شود گفت یک جور انباشت بود. اشیاء تمایل دارند خودبهخود با هم ترکیب بشوند. اگر صدها شیء را در جعبهای جمع کنید و تکان بدهید هر کدام در جایی مشخص قرار میگیرند و به شیوههای خاصی با هم درگیر میشوند. من مجسمههایم را به این طریق ساختم.
آرشیو تحقیقات هنرهای تجسمی: اشیاء را چه طور فیکس میکردید؟
آرمان: ابتدا با سیم، میخ، چسب و نهایتاً با پلیاستر و جعبههای پلکسیگلس.
آرشیو: و سیمان؟
آرمان: سیمان بعداً پیداش شد و خیلی بابتاش هیجانزده بودم چون جنبهای زمینشناختی و فسیلشده به اشیاء میداد. (مجموعه ۴۷ آرشیو تحقیقات هنرهای تجسمی، آرمان: گفتوگو با اشیاء، نشر Cv، (لندن ۱۹۸۹-۲۰۱۱)، ۹.)
رسوب اولیه […] این اولین مرحلهی رسوب آرشیو است. در این مرحله افراد و سازمانها چیزهایی را خلق میکنند، دور میریزند یا حفاظت و جمعآوری و اهداء میکنند که برایشان ارزش بالقوه و آرشیوی دارد. برای مثال، پژوهش و تألیف و تدریس محقق در طول زندگی حرفهایاش بدنهی عظیمی از مکاتبات، نوشتهها، یادداشتهای درسی و مدارک دیگر را پدید میآورد. دانشگاهیان خرتوپرتهای دیگران را هم سرراهشان جمع میکنند: پوشههایی از خاطرات دانشگاه، گزارشهای کمیتههای مختلف، کتابها، کاتالوگهای ناشران، پیشنویسهای مقالههای تخصصی ارسالی همکاران، مجلات تخصصی، مقالههای بازپسنگرفته دانشجویان و غیره. ... برای بررسی برخی قابلیتها و تبعات این ماجرا، بیایید مدارک یک پژوهشگر فرضی را در اولین مرحله رسوب آرشیوی (مرحلهای غالباً غیرانعکاسی) بررسی کنیم. (ام. هیل، تکنیکها و استراتژیهای آرشیوی، سیج، (لندن ۱۹۹۳)، ۹-۱۰)
تخریب، موضعی
در اوایل دههی پنجاه، پییر فرناندز آرمان عکسهایی از «انباشتهای طبیعی» میگرفت، مثلا از گله ماهیان یا تنه بریده درختان. مدتی بعد در ۱۹۶۰ نمایشگاه «مملو» ('Le Plein') را برگزار کرد که ادامه کار دوستاش ایو کلاین در نمایشگاه «خلأ» (‘Le Vide’) به سال ۱۹۵۸ بود. در این نمایشگاه، آرمان گالری را با زباله انباشت و آن را سطل زباله کرد. این اولین هجوم آرمان به حیطهای بود که ناماش را سطلهای زباله ( la poubelles) گذاشت.
آرشیو: حتا این روزها هم مردم هنوز میگویند: «این که فقط آشغال است.»
آرمان: بله، معلوم است. ولی ضمن این که آشغال است، آشغال نیست. در ۱۹۷۰ که با آشغال و مواد باطله قرارگرفته در پلاستیک کاری ساختم، چیزی را فهمیدم. وقتی مردم را از جنبههای ناخوشایند زباله مثل بو و بافت چسبناکاش دور نگاه میداری با علاقه نگاهش میکنند. یادم است کارگری آمده بود خانهام که ابداً اهل هنر نبود. با اشتیاق و کنجکاوی نگاه میکرد چون راه جدیدی بود برای نگاه کردن به زباله.
آرشیو: تخریب اشیاء در کار شما در اوایل دهه شصت خشنتر شد.
آرمان: شاید اینطور به نظر بیاید ولی فراموش نکنید که تخریبی کنترلشده و موضعی بود نه تماموکمال. با تخریب، به مرگ اشیاء توجه میکردم و سعی میکردم آنها را بازیافت کنم و ازشان چیزی بسازم. تخریبی نبود که شیء را کاملاً نابود کند. (مجموعه ۴۷ آرشیو تحقیقات هنرهای تجسمی، آرمان: گفتوگو با اشیاء، نشر Cv، (لندن ۱۹۸۹-۲۰۱۱)، ۸)
استاد فرضی ما هر از گاهی به وسوسه «خانهتکانی» تن میدهد و بعضی چیزها را جابجا میکند و بقیه را دور میریزد. گنجینه بالقوه آرشیویاش به شیوههایی پیشبینیناپذیر تحلیل میرود پیش از آنکه آرشیوگری فرصت داشته باشد قضاوت کندکه چه چیزهایی ارزش نگه داشتن دارند. آنچه نگه میدارد و آنچه دور میریزد تأثیر مستقیمی بر شواهد زندگی کاریاش دارد که محققان آینده در آرشیوش خواهند یافت. پژوهشگر ما بیشتر مکاتباتاش را نگاه میدارد اما چند صد نامهای را که ناشران و سردبیران برایش فرستادهاند تا رد شدن کتابها و مقالات انسانشناختی معروفاش را اعلام کنند دور میریزد.
حذف ممکن است تصادفی هم باشد.
سیل، آتشسوزی و سایر حوادث میتوانند ویرانی بهبار آورند. (مایکل هیل، استراتژیها و تکنیکهای آرشیوی) سیج، (لندن ۱۹۹۳)، ۱۱.)
میتوانید تصور کنید چه فاجعه زیستمحیطی باورنکردنی باید در کره زمین روی داده باشد تا ما صاحب این ذخایر نفت بشویم؟ («دیدگاه فیلسوف مشهور جهان سلاوی ژیژک در مورد جنگ عراق، ریاست جمهوری بوش، جنگ علیه تروریسم و خیلی چیزهای دیگر»، دمکراسی اکنون (۱۲ مه ۲۰۰۸) <http://www.democracynow.org/2008/5/12/world_renowned_philosopher_ slavoj_zizek_on>).
سرهم کردن
در آغاز،سطل های زباله شامل زباله و اشیاء دورریختنی بود. اما آرمان پرترههایی هم با اموال عزیز دوستاناش ساخت که یا ازشان دزدیده یا متقاعدشان کرده بود ازشان دل بکنند.
هفتههای متمادی، هر وقت که چیزی را پیدا نمیکردم (مثل کیف آکبند لویی وویتو که اصلاً ازش استفاده نکرده بودم یا انگشتر الماسنشانم که طرح سرِ شیر داشت، یا حتا چند جفت از کفشهایم) میدویدم و در پرتره دنبال شیء «گمشده»ام میگشتم. همهشان در هم فرو رفته و در کنار سه نخ سیگار (سیگاری بودم ولی کم می کشیدم)، یک نسخه از «مسخ» کافکا، جواهرات بدلی، عطر موردعلاقهام (که در آن زمان وایتلاین بود) و صفحههای ژان پییر رامپل و جنیس جاپلین به تختهای چوبی چسبانده شده بودند و جعبهای از پلکسیگلاس آنها را تا ابد میپوشاند. (http://www.armanstudio.com/arman-new-46-de.html)
- ریچارد همیلتونداخلی، ۵-۱۹۶۴، سیلکاسکرین رنگی، ۵۷×۷۹ سانتیمتر
این تصویر از عکسی تولید شده که صحنهای از یک فیلم را نشان میدهد و ریچارد همیلتون آن را کفِ زمینِ کلاس دانشگاه پلیتکنیک نیوکاسل پیدا کرد (زباله، آشغال). هنرمند تصاویری اینچنینی از فضاهای داخلی را در ادامهی مجموعه چیست که خانهی امروزین را اینهمه خاص و خواستنی میکند؟ (۱۹۶۵) ساخت. در ۱۹۹۲، بیبیسی از همیلتون دعوت کرد که در بخشی از یک برنامهی تلویزیونی نیمساعته نشان بدهد که چه طور در کارش از کامپیوتر استفاده میکند. همیلتون تصمیم گرفت از Quantel Paintbox برای بازسازی تجربه کلاژ معروف ۱۹۵۶ خود استفاده کند.
دنبال موضوع میگشتم و سراغ کلاژی قدیمی رفتم که لازم بود بهروز شود. فرصتی بود ببینم زندگی از ۱۹۵۶ تا به الآن چه تغییری کرده.بنابراین منطقی بود که از فهرست عناصری شروع کنم که آن زمان برایم اهمیت داشت: زن، مرد، انسانیت، تاریخ، غذا، روزنامه، سینما، تلویزیون، تلفن، کاریکاتور، کلمات، مکالمات ضبط شده، ماشینها، ابزارهای خانگی، فضا. (ریچارد همیلتون: نقاشی کردن با اعداد، گالری الن کریستیا، (لندن ۲۰۰۶)، ۱۱)
نویسندگان مختلفی نفت را به مصرفگرایی مرتبط میدانند اما به صورتی کلی دربارهاش صحبت میکنند. این فصل میکوشد تا ارتباط اینها را به تفصیل تشریح کند و مخصوصاً رابطه فزاینده مصرفگرایی و وابستگی به نفت را در دوره نولیبرالی اخیر نشان بدهد. به طور کلی، تمام جنبههای مصرف امروزی شامل سفرهای دور و دراز اشیاء و مردم است. مصرف کیلومترهای متمادی نقشی اساسی در مصرفگرایی امروز دارد. (جی. اری، جوامع فراتر از نفت: رسوب نفت و آیندههای اجتماع، زد، (لندن و نیویورک ۲۰۱۳)، ۵۴)
در یک عبارت فوقالعاده (و بسیار موشکافانه)، این عمل استنشاق تاریخ نویس است که زندگی می بخشد […] با این حال ما میتوانیم بهتر از میشله توضیح بدهیم که او دقیقا چه چیزی را تنفس میکرد: گردوغبار کارگرانی را که کاغذ و کاغذ پوست میساختند؛ گردوغبار جانورانی را که از پوستشان جلد میساختند. میشله محصول جانبی معاملات کثیفی را استنشاق میکرد که با گذر از مسیرهای غیر مستقیم و انحرافی، محصولات نهایی خود را در آرشیو رها میکردند. ناگزیر از خود میپرسیم نکند در روانهایی «که اینهمه سال رنج برده بودند و اکنون در گذشته مدفوناند» به عوضِ جان، مرگی را میدمیده که با ریههای پر از گردوغبارش به درون خودش فرو میبرده. (سی. سیدمن، غبار، انتشارات دانشگاه منچستر، (منچستر ۲۰۰۱)، ۲۷)
مجوز
وقتی فرد میمیرد اولین مرحله رسوب آرشیو به پایان قطعی میرسد. مرده دیگر نمینویسد، چیزی را دور نمیریزد و نظم کاغذها و پروندههایش را برهم نمیزند. مرحله جدیدی از رسوب آغاز میشود که در آن مردم (اشخاص ثالث) هرکاری بخواهند با بقایای مادی میکنند؛ بقایایی که تاریخنگار اجتماعی، کسی چون شما، ممکن است روزی دلش بخواهد بررسیشان کند. (ام. هیل، استراتژیها و تکنیکهای آرشیوی، سیج، (لندن ۱۹۹۳)، ۱۴)
بسیار دشوار بتوان بقایای مادیای را تصور کرد که تن به تحلیل ندهند یا در برابر تعبیر مقاومت کنند. بسیار دشوار است بتوان آرشیوی را تصور کرد که مجوز صادر نکند و از اینکه خوانده شود سر باز زند.
- ویلیام هنری جکسن کوه صلیب مقدس، ۱۸۳۷، عکس، ۴۲×۵/۵۳ سانتیمتر
این عکس یک کوه است، کوه صلیب مقدس، که معروفیتاش به صلیبی است که مجبور بوده بر خود داشته باشد. چه گونه میتوان این شیار را که ۲۳۰ متر عرض و آن دیگری که ۴۶۰ متر طول دارد، داغ باور مذهبی بر یخ بالای کوه ندانست؟ چه طور میشود یک صلیب را نخواند؟ تقریباً خودش را میخواند.
تقریباً.
خارجیت و قابگذاری، تعیین میکنند که «درونها» و «بیرونها» در ارتباط با فرایندهای مادی و بهشدت سیاسی به کدامین شیوه پدیدار میشوند و تغییر میکنند. شیوه آرایش اجزاء […] به واسطه کنشهای قابل بحث و ناپایدارِ جدایی و تقسیم […] رخ مینماید […] و نه به دلیل «ارزشهایی» که از بیرونی مفروض آمده تا به درونی مفروض اعمال شود. (ای. بری و دی. سالتر، ۲۰۰۲، مقدمه: «اقتصاد تکنولوژیکی»، اقتصاد و جامعه، دوره ۳۱، شماره ۲ (۲۰۰۲)، ۱۹۳-۱۷۵؛ ۱۸۳-۱۸۲)
تقریباً خودش را میخواند. شاید هم نمیخواند.
هرچند صلیب مقدس در سال ۱۹۲۹ بنایی ملی اعلام شد، این عنوان را در سال ۱۹۵۰ به دلیل کاهش استقبال و دسترسناپذیری نقطهای که بهترین زاویهی دید را داشت (بالای کوه ناچ) از دست داد. امروزه کوه و اطرافاش تحت نام «صحرای صلیب مقدس» حفاظت میشود. بحث است که آیا بازوی راست صلیب در دهههای اخیر از میان رفته و تخریب شده یا اینکه آن سال که ویلیام هنری جکسن عکساش را گرفته برف زیاد باریده بوده. (جی. اگنیو، کلورادو، بالای خط درختان: راههای خوشمنظرهی ماشینرو، انتشارات وستکلیف (انگلوود ۲۰۰۲))
درون برآمدگی یک چینخوردگی زیرزمینی
تراوشهای نفت و گاز چشمههایی طبیعیاند که از آنها هیدروکربنهای مایع و گازی (ترکیبات هیدروژن و کربن) به بیرون نشت میکند. چشمههای آب طبیعی از حوضچههای زیرزمینی آب تغذیه میکنند ،اما تراوش نفت و گاز ناشی از انباشت زیرزمینی نفت و گاز طبیعی است. این برشی عمودی در پوسته زمین است که لایههای چینخورده سنگهای رسوبی را نشان میدهد، این لایهها نفت و گاز را درون برآمدگی یک چینخوردگی زیرزمینی نگه میدارند. گاهی نفت از چینخوردگی بیرون میزند و باعث نشت طبیعی نفت در سطح زمین میشود. (پژوهش زمینشناختی ایالات متحده، http://walrus.wr.usgs.gov/seeps/what.html)
در سال ۲۰۰۹، تصادفاً گذارم به آرشیوی در کتابخانه بودلین آکسفورد افتاد. معلوم شد که قرار است به شیوههای مختلف (خواندن، پژوهش، فهرستنویسی، نگاهداری) در مدتی نزدیک به چهارسال با این آرشیو سروکار داشته باشم. عنوان نسخهخطی منتشرنشدهای را که در دل این آرشیو جای گرفته است روی خود این آرشیو گذاشته اند : نورافکن. نورافکن را علی میردریکوندی (اهل لرستان) در دهه ۱۹۴۰ که نیروهای انگلیسی و آمریکایی ایران را اشغال کرده بودند نوشته است. در پایان، من هم ،کتابی بر اساس کارم با این آرشیو نوشتم .اسمش یکی نبود است.
پیتر از صندلیاش بالا میپرد و از روی میزش یک دسته کاغذ برمی دارد که همه با هم زاویه میسازند.می گوید البته بسیار دشوار بتوان گفت که معنای نورافکن چیست. داستان اصلی پر است از لایههای الحاقی. با این حال کاملاً روشن است که از نوعی آیین زرتشتی یا حتا پیشازرتشتی سخن میگوید که خیلی تابع اعتقادات متعارف زرتشتی نبوده و نسبت به اوستا یا سایر کتابهای پهلوی نقش پررنگتری برای اهریمن قائل میشده.حتا در زرتشتیگری معاصر هم، اگر اشتباه نکنم همین طور است، با این جمله جان رایلی جرأت میکند حرف او را قطع کند. پیتر به او زل میزند انگار تازه یادش آمده که او هم آنجاست.رایلی اضافه میکند استاد، من کمی درباره این موضوع مطالعه کردهام. زرتشتیان هند... پیتر میگوید بله، حتماً خواندهای، خیلی هم عالی. پارسیان، بله. منظورم دقیقاً همین است. حدس میزنم نورافکن روایت مبارزه میان کیهانشناسی کهنترِ پیشازرتشتی (که اهمیت خیلی بیشتری به ظلمت و اهریمن میدهد) و اسطوره آشنای زرتشتی پارسیان است که اولویت را به اهورامزدا، نیروی خوبی و روشنایی و راستی میدهد. همانطور که خداوندِ شیرسر (جانشین برحق اهریمن) در نورافکن پیروزِ میدان نیست، در اسطوره زرتشتی هم اهریمن باید آخر سر نابود شود.
آیا میشود از پیش دانست، برنامهریزی یا پیشبینی کرد که چه چیزی به یاد خواهد ماند و چه چیزی از خاطر خواهد رفت و کنار گذاشته خواهد شد؟
حافظه خصلت شیمیایی و بیولوژیک دارد. […] در دههی ۱۹۴۰ کتابخانههای آمریکا (به همت پیشکسوتانی مثل ویلیام بارو و شورای منابع کتابخانهای) شروع به لمینیت کردن و اسیدزدایی مجموعههایشان با نمکهای قلیایی کردند تا از شکنندگی صفحات کاغذهای اسیدی براثر تخریب هیدرولیتیک جلوگیری کنند. بعضی کتابها باید فدا میشدند تا بقیه نجات پیدا کنند. عقاید خاص ارزشی موجب شد که درتحقیقات رساله دکترای ریچارد اسمیت در دانشگاه شیکاگو در اواخر دهه ۱۹۶۰ چندین نسخه فروشنرفته کتاب آشپزی به شیوه یونانی قربانی کشف یک فرایند اسیدزدایی متکی بر حلال شوند، تا بتوان سایر کتابها را بدون اینکه صفحاتشان باد کند یا رنگهایشان پخش شود اسیدزدایی کرد. (ام. اگبورن، «آرشیوها»، در زمین نقشدار: درهمکنش طبیعت و فرهنگ، تألیف اس. هریسون، اس. پایل و ان. تریفت، انتشارات ریکشن،(لندن ۲۰۰۴) ۲۴۰)
آیا میتوان حتی تصور کرد چه چیزی، با برنامهریزی قبلی یا به طور تصادفی درون برآمدگی یک چینخوردگی زیرزمینی ذخیره میشود؟
پیتر باز از روی صندلیاش بلند شده. با اصرار میگوید به این فکر کنید، زرتشتیان، یا پیروان اورمزد در اوستا، خود را اشوان یا «پیروان حقیقت» نامیدهاند، در حالی که مخالفانشان «پرستندگان اهریمن»، درِگوَنت یا «پیروان دروغ» نامیده میشوند. دِرگونت، آقای رایلی، دْرْوَنت! آیا برایتان معنایی دارد؟ به گوشتان آشنا نیست؟ باید آشنا باشد! باید باشد! همانطور که سالها پیش به علی گفتم فامیلیاش دیراکوند قطعاً از دروگوند گرفته شده که یعنی مردمان دروغ. اجداد باستانی علی احتمالاً مردمی بودهاند که به مذهبی پیشازرتشتی اعتقاد داشتهاند که شباهت عجیبی به میتراییسم رومی دارد که بیشک در قیاس با آن نوع زرتشتیگری که ما از طریق اوستا و کتابهای پهلوی میشناسیم، یا در قیاس با زرتشتی گری معاصر به قول شما، قدرت بیشتری برای اهریمن قائل بود. آنها قاعدتاً در مقابل مذهب جدید مقاومت نشان دادهاند و حتا شاید از پذیرفتن آن سر باز زده باشند. دروگوند. حدس میزنم کافران پیشازرتشتی را به این نام میخواندهاند.
یکی از بزرگترین چالشها در مدیریت آرشیوهای دیجیتال صوتی دوام آنهاست. از هرچیز گذشته، هنوز آرشیو دیجیتال صوتی آن قدر قدمت ندارد که بتوان طول عمرش را تعیین کرد و راههایی برای ماندگاریاش یافت. تحقیقات فراوانی در این زمینه در دست انجام است و مطلع ماندن از شیوه تفکر فعلی، آغاز مناسبی برای استراتژی نگهداری دیجیتال شماست. هیچکاری نکردن اساساً راهحل نیست، بهخصوص در مورد آن دسته از آرشیوهای دیجیتال نظیر بانک دادهها که قابل تبدیل به فرمت کاغذی نیستند. (ام. کراکت و جِی. فاستر، راهنمای پایهای مهارتهای آرشیوی، مرکز مشاورهی مهارتهای آرشیو:(لندن ۲۰۱۰))
جان رایلی ساکت است و میکوشد تبعات ماجرا را حلاجی کند. در نهایت میگوید پرفسور کسلر، حس میکنم با روحیه نورافکن همخوانی دارد که پرسش «چیستی» این کتاب برای همیشه یا تا هرزمان که امکان داشته باشد بی پاسخ بماند. گویی برای همیشه بلاتکلیف مانده است. میتواند اثری ادبی باشد یا داستانی تفننی برای کودکان یا، همانطور که شما میگویید، مصالحی برای پژوهش در زمینه مطالعات میتراییسم. استادان دوست دارند یک گزینه را انتخاب کنند. یا این یا آن. من میگویم نورافکن داستان است، همان طورکه همه چیزهای اینچنینی اینطورند. به نظرم مسئله این است که حجم زیاد اطلاعات و آگاهی از گذشته باعث میشود که «حال ابدی» (جایی که تمایز میان امر جدی و مضحک از میان میرود) را گم کنیم.
پیتر تکرار میکند حال ابدی. درست است.
به کف دستهایش نگاه میکند و برشان میگرداند و ناخنهایش را نگاه میکند. غالب اوقات عقاید جان رایلی آنقدر به نظرش رمانتیک میآید که برایش قابل هضم نیست.
رمانتیک.
اگزوتیک.
یا شاید حتی کیهانی.
(برای اطلاعات بیشتر درباره پروژه نورافکن، ر.ک. مریم معتمدی فریزر، «روزی روزگاری، مشکلی» در روشهای زنده، تألیف ال. بَک و ان.پوار، وایلی-بلکول (لندن ۲۰۱۳). این نقلقول از یکی نبود ملهم است از: رابرت سی. زهنر، «دوام زرتشتیگری در فولکلور ایرانی، مجله ایران مؤسسه مطالعات ایرانی بریتانیا، ۳» (۱۹۶۵)، ۹۶-۸۷؛ آر. سی. زهنر، «دوام زرتشتیگری در فولکلور ایرانی»، جله ایران مؤسسه مطالعات ایرانی بریتانیا، ۳۰، (آکسفورد، ۱۹۹۳)، ۷۵-۶۵؛ جِی همینگ، ۱۹۹۴ (۲۱ اکتبر)، نامه به ای.دی.اچ. بیوار، متعلق به کتابخانههای بدلین، دانشگاه آکسفورد، MSS Ind Inst Misc 40).